کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشتدندانشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گاه شناس
لغتنامه دهخدا
گاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناس .
-
کعبه شناس
لغتنامه دهخدا
کعبه شناس . [ ک َ ب َ یا ب ِ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ کعبه . آنکه کعبه شناسد. عارف به کعبه : خاطر خاقانی از آن کعبه شناس شد که اودر حرم خدایگان کرده بجان مجاوری .خاقانی .
-
گردون شناس
لغتنامه دهخدا
گردون شناس . [ گ َ ش ِ ] (نف مرکب ) منجم . ستاره شناس . آگاه به امور آسمان و کاینات و جو : همیدون دور گردون زین قیاس است شناسد هرکه او گردون شناس است .نظامی .
-
philologist
لغتشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، زبانشناسی] فرد متخصص در فقهاللغه
-
codicologist, manuscriptologist
نسخهشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص نسخهشناسی
-
physiologist
کاراندامشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرد متخصصی که کارِ اندامهای موجود زنده و اجزای آنها را مطالعه میکند
-
webologist
وبشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص وبشناسی
-
sexologist
کامششناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] متخصص کامششناسی
-
bibliologist
کتابشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص شناخت ساختار و محتوای کتاب
-
semanticist
معنیشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] متخصص در علم معنیشناسی متـ . معناشناس
-
musicologist
موسیقیشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] فردی که ویژگیهای انواع موسیقی را تجزیه و تحلیل کند و به بررسی سوابق آنها بپردازد
-
نعمت شناس
لغتنامه دهخدا
نعمت شناس . [ ن ِ م َ ش ِ ] (نف مرکب ) شاکر نعمت . که حق نعمت و انعام دیگران بشناسد و شکر نعمت بگزارد. حق شناس . نمک شناس . مقابل ناسپاس و نمک نشناس : که می برد به خداوند منعم محسن پیام بنده ٔ نعمت شناس شکرگزار.سعدی .
-
نمک شناس
لغتنامه دهخدا
نمک شناس . [ ن َ م َ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه حق نمک بشناسد. مقابل حق نمک ناشناس . (آنندراج ). باوفا. وفادار. سپاس گزار. (ناظم الاطباء). کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند. حق شناس . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :سگ نمک شناس به از آدمی ناسپاس .
-
نکته شناس
لغتنامه دهخدا
نکته شناس . [ ن ُ ت َ / ت ِ ش ِ ] (نف مرکب ) نکته دان . زیرک و بافراست و بابصیرت در سخن . (ناظم الاطباء). || آنکه امور نیک و بد را تشخیص دهد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیکی شناس
لغتنامه دهخدا
نیکی شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شاکر. شکور.مقابل ناسپاس و کفور. (یادداشت مؤلف ) : جهاندار با فرّ و نیکی شناس که از تاج دارد ز یزدان سپاس . دقیقی .دگر دیو بی دانش و ناسپاس نباشد خردمند نیکی شناس . فردوسی .به جای کسی نیست ما را سپاس اگر چند هستیم نیکی ...