کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشتدندانشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
implantologist
کاشتدندانشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] ← کاشتدندانپزشک
-
واژههای مشابه
-
کاشت
واژگان مترادف و متضاد
حراثت، زراعت، زرع، فلاحت، کشاورزی، کشت
-
implant 1, implantation
کاشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نصب یا انتقال همیشگی یا موقت کاشتینه به بدن
-
کاشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، بن ماضیِ کاشتن) (کشاورزی) kāšt کاشتن؛ کشتوزرع.〈 کاشتوداشت: (کشاورزی) کاشتن و نگهداری کردن.
-
کاشت
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) زراعت کردن ، کاشتن .
-
کاشت
لغتنامه دهخدا
کاشت . (مص مرخم ) زراعت کردن و این ماضی بمعنی مصدر است . (غیاث ). کاشتن . کشت و زراعت . (ناظم الاطباء). کشت .زرع . برزیگری کاشت است و داشت و برداشت . یعنی برزگرخوب آنست که خوب تواند کاشتن و نیک تواند آبیاری و حراست کردن و ببایست تواند درودن و احصا کر...
-
کاشت
دیکشنری فارسی به عربی
زرع
-
کاشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beškâšt طاری: beškâšt طامه ای: boykašt طرقی: beškašt کشه ای: beškašt نطنزی: baškešt
-
implantodontist
کاشتدندانپزشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] دندانپزشکی که در زمینۀ کاشت کاشتینه تخصص دارد متـ . کاشتدندانشناس implantologist
-
implantodontics
کاشتدندانپزشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] ← کاشتدندانشناسی
-
implantodontology, implantology
کاشتدندانشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] شاخهای از دندانشناسی که به مطالعۀ کاشت کاشتینه میپردازد متـ . کاشتدندانپزشکی implantodontics
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
شناس
لغتنامه دهخدا
شناس .[ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دوم غیرمستعمل شناختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شناختن شود. || (نف مرخم ) مخفف شناسنده . در کلمات مرکب بمعنی شناسنده آید. (فرهنگ فارسی معین ). شناسنده و دریابنده وهمیشه بطور ترکیب استعمال میشود. (ناظم الاطباء). ...
-
شناس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شناختن) šenās ۱. = شناختن۲. شناسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداشناس، زرشناس، سخنشناس، نکتهشناس.۳. (صفت) آشنا.