کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاشته
/kāšte/
معنی
۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کشت، کشته، مزروع
۲. غرس، نشانده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاشته
واژگان مترادف و متضاد
۱. کشت، کشته، مزروع ۲. غرس، نشانده
-
کاشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāšte ۱. درختی که بر زمین نشانده شده.۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
-
کاشته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) زراعت شده ، نشانده .
-
کاشته
لغتنامه دهخدا
کاشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) زراعت شده . (ناظم الاطباء). مزروع . مُزدَرَع . کشته . مغروس . مغروسه . نشانده . || زحمت کشیده . (ناظم الاطباء). || افراخته . رجوع به افراخته شود. || (اِ) تخم و بذر. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کاریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāride کاشتهشده.
-
self-seeded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود کاشته شده
-
self-sown
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود کاشته شده
-
مزروع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mazru' کاشتهشده.
-
planted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاشته شده
-
کاشتگی
لغتنامه دهخدا
کاشتگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل و کیفیت کاشته . کاشته شدن .
-
ناکاشته
واژگان مترادف و متضاد
بایر، نامزروع ≠ کاشته، مزروع
-
کات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kāt نوعی برنج که در شوشتر کاشته میشده.
-
کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keštzār زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند؛ مزرعه.
-
کشتمان
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِمر.) زمینی که در آن چیزی کاشته باشند.