کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاس کردن
معنی
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) از شدت اصرار و الحاح کسی را خسته کردن ، امان وی را بریدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
harass
-
جستوجوی دقیق
-
کاس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) از شدت اصرار و الحاح کسی را خسته کردن ، امان وی را بریدن .
-
کاس کردن
لغتنامه دهخدا
کاس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امان کسی را بریدن (لهجه ٔ قزوینی ).
-
کاس کردن
لهجه و گویش بختیاری
kâs kerdan 1. کر کردن؛ 2. بیزار کردن؛ 3. عصبى کردن.
-
کاس کردن
لهجه و گویش تهرانی
عاجز کردن
-
واژههای مشابه
-
کأس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) کاسه ، پیاله . ج . کرؤس .
-
کَأْسٍ
فرهنگ واژگان قرآن
ظرف مخصوص نوشيدنيها-قدح-جام(ظرف مخصوص نوشيدنيها البته در صورتي که نوشيدني در آن باشد )
-
کاس احمدان
لغتنامه دهخدا
کاس احمدان . [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 3هزارگزی شمال فومن . جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 295 تن سکنه است . محصولات آن برنج و توتون و سیگار و چای و ابریشم و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد...
-
کاس آب
لغتنامه دهخدا
کاس آب . (اِ مرکب ) ته آب . بقیه ٔ آب روان در جوی پس از بستن آن از سرچشمه .
-
کاس پریوس
لغتنامه دهخدا
کاس پریوس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دو تن رؤسای ساخلوی که مأمور دفاع ازقلعه ٔ گرنه آس در برابر مهرداد بود. در ایران باستان آمده : رادامیست (پسر فَرَس من ) چند دفعه بقلعه یورش برد چون بهره مند نگردید محاصره ٔ آن را شروع کرد بعد چون نمی خواست با جن...
-
کاس سار
لغتنامه دهخدا
کاس سار. (اِخ ) ژاک . ملاح بی باک فرانسوی متولد در نانت . وی در جنگهائی که با انگلیسی ها و پرتقالیهاکرد شهرت یافت . منازعات او با کاردینال فلوری سبب محبوس شدن وی در قصر «هام » گردید. (1642 - 1740).
-
کاس ساندر
لغتنامه دهخدا
کاس ساندر. (اِخ ) دختر «پریام » و «اکوب » (در اساطیر). وی ازافولون «آپولون » موهبت پیشگوئی و خبر دادن از آینده را کسب کرد. سپس نسبت به خداوند قصور ورزید. و «آپولون » مصمم شد از او انتقام بگیرد و از آن پس کسی به پیشگوئیهای او اعتماد نکرد. در سقوط شهر ...
-
کاس ساندروس
لغتنامه دهخدا
کاس ساندروس . (اِخ ) پادشاه مقدونی پسر «انتیپاتروس » (حوالی 354 - 297 ق . م .). وی یونان را در فتح «مگالوپولیس » مطیع کرد (318) و با«تسالونیس » خواهر اسکندر کبیر ازدواج نمود. وی پس از جنگ «ایپسوس » مقدونیه و یونان را حفظ کرد (301).
-
کاس سانیاک
لغتنامه دهخدا
کاس سانیاک . (اِخ ) برنارد ادولف گرانیه دو. نویسنده ٔ اقتصادی و رجل سیاسی فرانسوی متولد در «اورون - برژیل » (ژرس ) (1806 - 1880 م .). وی مدافع نظریه ٔ طرفدار حکومت مطلقه گردید. || پسرش «پل » متولد در پاریس (1843 - 1904 م .). روزنامه نویس و رجل سیاسی ...
-
کاس سل
لغتنامه دهخدا
کاس سل . [ س ِ ] (اِخ ) شهری از آلمان ، کرسی «هس » در ساحل «فولدا» . جمعیت 175900 تن . محل ساختن ابزارهای بصری و نوری .