کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاسه کوزه سر کسی شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیه کاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . س ) (ص .) نک سیاه کاسه .
-
هم کاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ) (ص .) نک . هم پیاله .
-
یک کاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~. س )(ق مر.)(عا.)یک جا، کلی .
-
کاسه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسة چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و به تحریک سرین آن را جنبانند و به دوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن نریزد. 2 - بیرون آوردن ظرف ها از...
-
کاسه سیاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بخیل ، خسیس .
-
کاسه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - کوژ شدن ، خمیده گشتن . 2 - کنایه از: کوشیدن ، تلاش کردن .
-
کاسه گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) گدای دوره - گرد.
-
کاسه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) (مص ل .) کنایه از: 1 - شراب ریختن . 2 - ادای احترام و تهنیت کردن .
-
کاسه لیس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) چاپلوس ، متملق .
-
کاسه نبات
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ) (اِ.) نباتی که آن را به شکل کاسه درست کرده اند و معمولاً جزئی از وسایل سفرة عقد است .
-
کاسه نمد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ مَ) (اِ.) هر یک از واشرهای لاستیکی گرد در اندازه های مختلف که در موتور برای پیشگیری از نفوذ روغن به بیرون به کار می رود.
-
کاسه یکی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) هم - خوراک ، هم غذا.
-
کاسه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) 1 - (ص فا.) آن که ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را بند می زند. 2 - (اِمر.) آلتی که پهلوانان کشتی با اجازة استادان و مشایخ به کاسة زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینة کوچکی نیز قرار می دادند. این عمل کفایتی بود از این که زانوی صاحب کاسه ب...
-
کاسه پشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پُ) (اِ.) 1 - لاک پشت ، سنگ پشت . 2 - کنایه از: آسمان ، فلک .
-
تاس کاسه
لغتنامه دهخدا
تاس کاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) فنجانه . (بحر الجواهر). رجوع به فنجان و فنجانه و پنگان شود.