کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاسمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاسمو
/kāsmu/
معنی
١. موی خوک.
٢. موی زبر و خشن: ◻︎ چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ / چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار (فرخی: ۵۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاسمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی. فارسی] ‹ کاسموی› [قدیمی] kāsmu ١. موی خوک.٢. موی زبر و خشن: ◻︎ چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ / چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار (فرخی: ۵۱).
-
کاسمو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) موی خوک ، موی زبر و خشن .
-
کاسمو
لغتنامه دهخدا
کاسمو. (اِ) رجوع به کاسموی شود.
-
جستوجو در متن
-
سر برآوریدن
لغتنامه دهخدا
سر برآوریدن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن . روئیدن : کاسمو سر برآورید از دشت گشت زنگارگون همه لب کشت .رودکی .
-
کاسموی
لغتنامه دهخدا
کاسموی . (اِ) کاسمو. موی خوک بود که کفشگران بر رشته بندند. (لغت فرس ). موی سبلت خوک و روباه باشد که کفشگران دارند. (صحاح الفرس ). موی خوک نر را گویند چه کاس بمعنی خوک نر هم آمده است بعضی گویند موی سبلت خوک است و آن را به عربی هلب خوانند و بعضی گفته ا...