کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کازقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کازقی
لغتنامه دهخدا
کازقی . [ زَ ](اِخ ) ابومحمد عبدالعزیزبن محمدبن النخشی الحافظ. وی از ابوبکر محمدبن ابراهیم بن محمدبن مهردویه کازرونی روایت کرده است . (از انساب سمعانی ورق 471 الف ).
-
کازقی
لغتنامه دهخدا
کازقی . [ زَ قی ی ] (اِخ ) ابوسهل احمدبن محمدبن منصور. وی در بخارا از ابانصر الحسن بن عبدالواحد الشیرازی حدیث شنید و از او ابوالفتح طاهربن سعیدبن ابی سعیدبن ابی الخیر الصوفی روایت کرده است و سال وفات او 466 بود. (از انساب سمعانی ورق 471 الف ).
-
کازقی
لغتنامه دهخدا
کازقی . [ زَ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب بکازق (کازه ). رجوع بکازق شود.
-
جستوجو در متن
-
کازه
لغتنامه دهخدا
کازه . [ زَ ](اِخ ) نام قریه ای به مرو و نسبت بدان در عربی کازقی باشد. و رجوع به کازقی شود : مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند ونام او هاشم بن حکیم بود. (تاریخ بخارا ص 77). نام این دیه در تاریخ گزیده (ص 298) «کازبره » آمده ...