کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار و مرافعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: bačākkār] beze[h]kār ۱. گناهکار.۲. خطاکار.
-
بافت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بافکار› [قدیمی] bāftkār = بافنده
-
باف کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مخففِ بافتکار] [قدیمی] bāfkār = بافنده
-
کار آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kār[']āfrin ۱. (اقتصاد) ایجادکنندۀ شغل.۲. [قدیمی، مجاز] خدایتعالی؛ آفریدگار: ◻︎ ز ما قرعه بر کاری انداختن / ز کارآفرین کارها ساختن (نظامی۵: ۸۷۴).
-
کاست کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāstkār متقلب؛ دروغگو.
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāšikār کسی که آجر کاشی را در ساختمانها کار میگذارد.
-
کشت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] keštkār ۱. زارع؛ کشاورز.۲. کشتزار؛ مزرعه.
-
کرفه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ka(e)rfekār ثوابکار؛ کرفهگر.
-
گچ کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gačkār استاد بنّا که کارش گچبری یا گچمالی به دیوار است؛ گچگر.
-
کم کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پرکار] kamkār آنکه کم کار میکند.
-
گزاف کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گزافهکار› [قدیمی] ge(o,a)zāfkār آنکه در کاری افراط کند؛ افراطکار؛ افراطکننده.
-
گندم کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) gandomkār کشاورزی که شغلش کاشتن گندم است.
-
کهنه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kohnekār کارآزموده؛ باتجربه؛ ماهر.
-
گیاه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] giyāhkār زارع؛ برزگر.
-
work function, Helmholtz free energy, Helmholtz fuction
تابع کار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کمینۀ انرژی لازم برای کندن الکترون از سطح فلز در اثر فوتوالکتریک