کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار را بالا بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کار را بالا بردن
لغتنامه دهخدا
کار را بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار براه بردن . کار بساز کردن . (آنندراج ). کار چون زر ساختن : چون غبارم جلوه ٔ بیباکی از جا برده است خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است .میرزا جلال اسیر (ازآنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
عرض کار
لغتنامه دهخدا
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
-
عربده کار
لغتنامه دهخدا
عربده کار. [ ع َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کس که به دوستان و هم پیالگان خود ستیزه کند.
-
گزافه کار
لغتنامه دهخدا
گزافه کار. [ گ ُ / گ ِ / گ َ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) گزافکار.تندرو. مسرف . مفرط. عبث کار. بیهوده کار : اندر دوید و مملکت او بغارتیدبا لشکری گزاف سپاهی گزافه کار. منوچهری .و رجوع به گزافه کاری شود.
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراع...
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه پیشه ٔ او گندم کاری است . آنکه کشت گندم کند.
-
گنده کار
لغتنامه دهخدا
گنده کار. [ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه کارهای زشت و پست کند.
-
کلان کار
لغتنامه دهخدا
کلان کار. [ ک َ ] (ص مرکب ) توانای در کار و عمل مانند آسمان . (ناظم الاطباء). || کارآزموده . مجرب . حاذق . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
کهن کار
لغتنامه دهخدا
کهن کار. [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص مرکب ) کهنه کار. باتجربه . که در کاری تجربه و سابقه ٔ ممتد دارد : کهن کاران سخن پاکیزه گفتندسخن بگذار، مروارید سفتند. نظامی .رجوع به کهنه کار شود.
-
کهنه کار
لغتنامه دهخدا
کهنه کار. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آزموده . کارآزموده . مجرب . مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گیاه کار
لغتنامه دهخدا
گیاه کار. (نف مرکب ) کسی که گیاه بکارد. زارع . فلاح .
-
گاو کار
لغتنامه دهخدا
گاو کار. [ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که زمین بدان شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). گاوورز. ورزه گاو. (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : بکاهد تن اسب و زور سوارنماند هنر در تن گاو کار. بهرام زردشت (از آنندراج ).رجوع به گاوشود.
-
کس کار
لغتنامه دهخدا
کس کار. [ ک َ ] (اِ مرکب ) مردم با کاره و کاردان وکارآزموده و کارآمد. (ناظم الاطباء). اهل کار. کس ِ کار. || کس و کار. رجوع به کس و کار شود.- کس کار داشتن ؛ مردم کاری داشتن . (ناظم الاطباء).
-
cutting copy, workprint
نسخۀ کار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نسخۀ مثبت یا منفی دوربین که تدوینگر برای تدوین و تهیۀ نسخۀ منفی نهایی و نسخۀ پخش از آن استفاده میکند