کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار دیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نحوه کار
فرهنگ واژههای سره
روش کار
-
ستیزه کار
لغتنامه دهخدا
ستیزه کار. [ س ِ زَ / زِ ] (ص مرکب ) لجوج . کینه توز. ظالم . نیرومند. قاهر : و [ غوریان ] مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بد دل و حسودند. (حدود العالم ).تذرو عقیق رو کلنگ سپیدرخ گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار. فرخی .و بودی که شیر ستیزه کارتر بودی غلاما...
-
شوریده کار
لغتنامه دهخدا
شوریده کار. [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پریشان کار. (از آنندراج ). آنکه کارهای وی درهم باشد. (ناظم الاطباء) : بحکم آنکه بس شوریده کارم چو زلف خود دلی شوریده دارم . نظامی .|| (اِ مرکب ) کار نابسامان و آشفته و مختل و درهم : شوریده کاری در پیش داریم و صواب رف...
-
صنعت کار
لغتنامه دهخدا
صنعت کار. [ ص َ ع َ ] (ص مرکب ) هنرمند. افزارمند. صنعتگر.
-
غفلت کار
لغتنامه دهخدا
غفلت کار. [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت پیشه . رجوع به غفلت شود : حذر ای غافلان جاهل وارحذر ای جاهلان غفلت کار.مجد همگر (از آنندراج ).
-
نیم کار
لغتنامه دهخدا
نیم کار.(ص مرکب ) مزدور. (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به نیم کاره و نیم کاری شود : تو صاحب کار جبرئیلی بدگوی تو نیم کار شیطان . خاقانی . || شاگرد. (یادداشت مؤلف ). || صنعتگری را گویند که به دست افزار دیگران کار کند و از آنچه اجر...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. در 18هزارگزی شرق حسن آباد سوگند و 2هزارگزی رودخانه ٔ قزل اوزن و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ قزل اوزن و چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و ش...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه . در 41هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ ، 5هزارگزی قلعه ٔ میرآباد، و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات ، صیفی ، توتون ، ل...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 7هزارگزی جنوب ده شیخ ، کنار رودخانه ٔ گردی قاسمان و در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از گردی قاسمان و چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات ، لبنی...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس .در 54هزارگزی غرب بندرعباس و 4هزارگزی راه فرعی خمیر به بندرعباس در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و دارای 548 تن سکنه است . آبش از چاه ، محصولش خرما و غلات و شغل اهالی زراعت است . (ا...
-
واحد کار
لغتنامه دهخدا
واحد کار. [ ح ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) واحدی که برای سنجش کار یا انرژی به کار میرود. و واحد کار یا انرژی در دستگاه .S.T.M و .S.K.M کیلوگرم متر است و آن کاری است که یک کیلوگرم نیرو را یک متر تغییر مکان دهد. رجوع به انرژی و رجوع...
-
نهفته کار
لغتنامه دهخدا
نهفته کار. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ). پوشیده کار. در خفا کارکننده و رازدار : فرض گشت آن نهفته کاران راکه به یاری رسند یاران را.نظامی .
-
هرزه کار
لغتنامه دهخدا
هرزه کار. [ هََ زَ / زِ ] (ص مرکب ) کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را.(یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی ).
-
هفت کار
لغتنامه دهخدا
هفت کار. [ هََ ] (ص مرکب ) چیزی که در آن هفت رنگ بافته باشند. (انجمن آرا) (برهان ) : باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهاربر چمن گسترد فرشی از پرند هفت کار.ابن یمین .
-
آب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābkār ۱. کسی که فلزات را آب میدهد.۲. [قدیمی] کسی که آب به خانهها میبرد؛ سقا.۳. [قدیمی] بادهخوار.۴. [قدیمی] بادهفروش.