کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار از نو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
function key, function 3
کلید کار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کلید برنامهپذیر که با توجه به نرمافزار مورد استفاده توانایی انجام چند وظیفۀ مختلف را دارد متـ . کار
-
virtual work
کار مجازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کار انجامشده در جابهجایی مجازی
-
reference work
کار مرجع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ← خدمات مرجع
-
fieldwork
کار میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرنوع پژوهش باستانشناختی مانند بررسی و پیمایش و کاوش که مبتنی بر اقدامات عملی باشد
-
نصیحت کار
لغتنامه دهخدا
نصیحت کار. [ ن َ ح َ ] (ص مرکب ) نصیحت گر. نصیحت گذار. نصیحت گوی . (آنندراج ). ناصح .
-
نخل کار
لغتنامه دهخدا
نخل کار. [ ن َ ] (نف مرکب ) که نخل می کارد. که نخل پرورد. که خرمابن غرس کند. کارنده ٔ نخل : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند.امیرخسرو.
-
ندانم کار
لغتنامه دهخدا
ندانم کار. [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) جاهل . بی تجربه . که صلاح کار خود نداند. که مجرب و آزموده نیست و به زیان خود بی تعمق اقدامی کند.
-
نمیمه کار
لغتنامه دهخدا
نمیمه کار. [ ن َ می م َ / م ِ] (ص مرکب ) سخن چین . غماز. (آنندراج ). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء).
-
نکوهش کار
لغتنامه دهخدا
نکوهش کار. [ ن ِ هَِ ] (ص مرکب ) عاذل . ملامت کننده . (یادداشت مؤلف ).
-
نکرده کار
لغتنامه دهخدا
نکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار .
-
نقب کار
لغتنامه دهخدا
نقب کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) که کارش نقب زنی است . که با نقب زدن به دزدی رود. نقب زن . رجوع به نقب زن شود : خطری کرده و در گنج طرب نقب زده نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.خاقانی .
-
نیک کار
لغتنامه دهخدا
نیک کار. (ص مرکب ) فعّال . (دهار). خوش کار. (ناظم الاطباء). آنکه خوب کار کند. (فرهنگ فارسی معین ). کاری . پرکار. || نیکوکار. (ناظم الاطباء). نیکوکردار. مقابل بدکار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیل کار
لغتنامه دهخدا
نیل کار. (ص مرکب ) کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). نیلگر.
-
خدمت کار
فرهنگ واژههای سره
زاور، پیشکار
-
خلاف کار
فرهنگ واژههای سره
تبهکار