کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاریز محمد جان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
میل کاریز
لغتنامه دهخدا
میل کاریز. (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ و ارداک شهرستان مشهد، واقع در 2هزارگزی شمال مشهد با 408 تن سکنه . آب آن ازقنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام محلی کنار راه مشهد به باجگیران میان مشهد و بهرآباد در 22...
-
چشمه کاریز
لغتنامه دهخدا
چشمه کاریز. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قناتی است قدیمی که در جلگه ٔ کوچکی زیر گردنه ٔ لارک که از اعمال دماونداست واقع میباشد. این قنات از طرف مغرب جریان داشته و حالا غالباً خشک است و گاهی نم آبی میدهد. گویند فرورفتن در آب آن برای ب...
-
کهریز،کاریز
لهجه و گویش تهرانی
قنات
-
کاریز چاه آباد
لغتنامه دهخدا
کاریز چاه آباد. (اِخ ) دهی از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 95هزارگزی شمال خاوری فریمان . کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 19 تن است . قنات دارد محصول آن غلات و بنشن و تریاک ، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از ...
-
جستوجو در متن
-
اطلاق کردن
لغتنامه دهخدا
اطلاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . از دست دادن .و بمجاز، خرج کردن : باد پادشاهی بر سر وی [محمد] شد و طمع فرمان دادن و بر تخت ملک نشستن و مالهای بگزاف از خزاین اطلاق کردن و بخشیدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). مثال داد تا هزارهزار درم از...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...
-
دیوان
لغتنامه دهخدا
دیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده است [ چون واو بعد از یاء ساکن قلب به یاء شود ] آن است که یاء در آن غیر اصلی بر وزن فِعّال از...