کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارگری
مترادف و متضاد
عملگی، فعلگی
فعل
بن گذشته: کارگری کرد
بن حال: کارگری کن
دیکشنری
blue-collar, working class
-
جستوجوی دقیق
-
کارگری
واژگان مترادف و متضاد
عملگی، فعلگی
-
کارگری
لغتنامه دهخدا
کارگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کار. عمل کارگر. || تأثیر.
-
واژههای مشابه
-
sex work, sex labour
کارگری جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] استثمار شدن در یک سوداگری جنسی در مقابل پول یا بدون آن
-
اتحادیه کارگری
دیکشنری فارسی به عربی
اِتِّحادُ العُمّالِ
-
صنف کارگری
دیکشنری فارسی به عربی
اِتِّحادُ العُمّالِ
-
نهضت کارگری
دیکشنری فارسی به عربی
الحرکةالعمالية
-
جستوجو در متن
-
labor union
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتحادیه کارگری، سندیکای کارگری
-
اِتِّحادُ العُمّالِ
دیکشنری عربی به فارسی
اتحاديه کارگري , صنف کارگري , سنديکاي کارگران
-
laborhood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگری
-
nonunion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
nonunion، کسیکه عضو اتحادیه کارگری نیست، غیر وابسته بسندیکای کارگری
-
عملگی
واژگان مترادف و متضاد
فعلگی، کارگری
-
labor movement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنبش کارگری
-
الحرکةالعمالية
دیکشنری عربی به فارسی
نهضت کارگري