کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارکُن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارکُن
لهجه و گویش بختیاری
kâr-kon 1. زرنگ، کارى؛ 2. مُسْهِل.
-
واژههای مشابه
-
کارکن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاری ۲. رنجبر، زحمتکش، کارگر ۳. مسهل، منجز، منضج
-
کارکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkon ۱. کارکننده؛ کارگر.۲. کاری؛ اهل کار و تلاش.۳. [عامیانه] ویژگی داروی مسهل.
-
کارکن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) مُسهل .
-
کارکن
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) دارای عادت یا گرایش به کار کردن ، کاری ، کوشا، فعال .
-
کارکن
لغتنامه دهخدا
کارکن . [ک ُ ] (نف مرکب ) محنت کش و رنجبر و کارگر و عامل و فاعل و مؤثر. ج ، کارکنان . (ناظم الاطباء) : که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .کارکن است آنکه جهان ملک اوست کارکنان را همه او ابتداست . ناصرخسرو.کارکن...
-
کارکن
دیکشنری فارسی به عربی
عملي
-
واژههای همآوا
-
کارکن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاری ۲. رنجبر، زحمتکش، کارگر ۳. مسهل، منجز، منضج
-
کارکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkon ۱. کارکننده؛ کارگر.۲. کاری؛ اهل کار و تلاش.۳. [عامیانه] ویژگی داروی مسهل.
-
کارکن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) مُسهل .
-
کارکن
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) دارای عادت یا گرایش به کار کردن ، کاری ، کوشا، فعال .
-
کارکن
لغتنامه دهخدا
کارکن . [ک ُ ] (نف مرکب ) محنت کش و رنجبر و کارگر و عامل و فاعل و مؤثر. ج ، کارکنان . (ناظم الاطباء) : که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .کارکن است آنکه جهان ملک اوست کارکنان را همه او ابتداست . ناصرخسرو.کارکن...