کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارکشتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارکشتگی
/kārkoštegi/
معنی
کارکشته بودن؛ ورزیدگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
experience
-
جستوجوی دقیق
-
کارکشتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] kārkoštegi کارکشته بودن؛ ورزیدگی.
-
کارکشتگی
فرهنگ فارسی معین
(کُ تِ)(حامص .) (عا.) ورزیدگی ، آزمودگی .
-
کارکشتگی
لغتنامه دهخدا
کارکشتگی . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) باتجربه بودن . ورزیدگی . پختگی . آزمودگی .
-
جستوجو در متن
-
آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āz[e]mudegi آزموده بودن؛ چگونگی و حالت آزموده؛ کارکشتگی.
-
بیتجربگی
واژگان مترادف و متضاد
خامی، ناآزمودگی، ناپختگی، ناشیگری ≠ آزمودگی، خبرگی، کارکشتگی
-
ورزیدگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، پختگی، تبحر، خبرگی، کارکشتگی، مهارت ۲. توان، قدرت
-
آزمودگی
لغتنامه دهخدا
آزمودگی . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی و صفت آزموده . مجرب و ممتحن بودگی . کارکشتگی .
-
آزمایش
لغتنامه دهخدا
آزمایش . [ زْ / زِ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر آزمودن . بلا. بلاء. (ربنجنی ). خبرت . (دَهّار). تجربه . تجربت . آزمون . رون . اروند. بلی . (دَهّار). بلیه . (دَهّار) (دستوراللغة). بلوی . (دَهّار). محنت . امتحان . ابتلاء. آزمودن . اختبار. امتحان . سنجش . آرو...