کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارپردازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارپردازی
/kār[']pardāzi/
معنی
١. تدبیر در کاری و انجام آن.
٢. شعبهای از یک اداره یا وزارتخانه که وظیفهاش تهیه کردن لوازم کار و نوشتافزار آن اداره است؛ تدارکات.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارپردازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kār[']pardāzi ١. تدبیر در کاری و انجام آن.٢. شعبهای از یک اداره یا وزارتخانه که وظیفهاش تهیه کردن لوازم کار و نوشتافزار آن اداره است؛ تدارکات.
-
کارپردازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - مباشرت . 2 - بخشی از اداره که وظیفة آن فراهم کردن کار یا نوشت افزار آن اداره است .
-
کارپردازی
لغتنامه دهخدا
کارپردازی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) مباشرت در کاری و تدبیر در آن کار و انجام دادن آن . (ناظم الاطباء). ملزومات (اداره ). || آژانس .
-
جستوجو در متن
-
commissariats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیسیون ها، کلانتری، اداره کارپردازی و خواربار ارتش
-
commissariat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیساریا، کلانتری، اداره کارپردازی و خواربار ارتش
-
مباشرت و ملزومات
لغتنامه دهخدا
مباشرت و ملزومات . [ م ُ ش ِ رَ وَ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فرهنگستان ایران بجای این کلمه کارپردازی را برگزیده و آن اداره ای است که لوازم کار و وسائل وزارتخانه و بنگاهی را تهیه می کند. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 87 و ماده ٔ قبل معنی...
-
مباشرت
لغتنامه دهخدا
مباشرت . [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباشرة عربی ) جماع کردن . (غیاث ). مجامعت . (ناظم الاطباء). با کسی نزدیکی کردن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود. (فرهنگ علوم سیدجعفرسجادی ص 460). مباضعت . ...
-
کارپرداز
لغتنامه دهخدا
کارپرداز. [ پ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کارکن .(آنندراج ). || رئیس مباشرت و ملزومات . (فرهنگستان ). رئیس اداره ٔ کارپردازی . || قونسول . (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح وزارت خارجه ٔ قدیم ) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرش...
-
ملزومات
لغتنامه دهخدا
ملزومات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملزومة، تأنیث ملزوم . رجوع به ملزوم شود. || آنچه برای اداره یا وزارتخانه ای لازم است از میز و صندلی و قلم و مرکب و دوات و جز آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- اداره ٔ (دایره ٔ) ملزومات ؛ اداره ای که در آن به اسباب ...