کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارو ان سرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارو ان سرا
واژهنامه آزاد
جا ی استراحت حیوان و انسان.
-
واژههای همآوا
-
کاروانسرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. خان، رباط، کاروانخانه، کاروانگاه ۲. مهمانخانه ۳. اتراقگاه، منزلگاه
-
کاروان سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاروانسرای› kār[e]vānsarā ۱. ساختمانی بزرگ در داخل شهر یا میان راه که کاروانها در آنجا اقامت میکردند؛ کاروانخانه.۲. [عامیانه، مجاز] جایی که رفتوآمد در آن زیاد است: خانهٴ ما کاروانسرا شده.۳. [قدیمی، مجاز] دنیا.
-
کاروانسرا
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) جایی در داخل شهر یا میان راه ها که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند.
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) کاروانسرای . سرای کاروان . خان . (ربنجنی ). رجوع به خان شود. خوان . رباط. خان خرک . سرا. سرای . فندق . تیم . تیم کروان . خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب ). عمارتی که در آن کاروان منزل کند....
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 4هزارگزی باختر ساردوئیه ، 2هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه . دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان در 67هزارگزی جنوب باختری شهداد، سر راه مالرو سیرچ به کرمان . دارای 5 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان ، بخش آوج شهرستان قزوین در 10هزارگزی جنوب آوج و 4هزارگزی راه عمومی ، واقع درکوهستان و سردسیر و دارای 258 تن سکنه است . چشمه سار دارد و غلات آن بنشن و عسل و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (...
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پنج ، بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 81هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد سر راه شوسه ٔ کرمان به سیرجان کوهستانی و سردسیر و دارای 67 تن سکنه است . آب آن از قنات دارد. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراع...
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مشک آباد بخش فرمیهن شهرستان اراک در 70هزارگزی جنوب خاوری فرمیهن و 12هزارگزی جنوب راه اراک به قم . کوهستانی و سردسیر و دارای 114تن سکنه است . قنات دارد و محصول آن غلات انگور و شغل اهالی زراعت و گله دا...
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) نام محلی در 74000گزی دوراهه ٔ بناب میان امیرآباد و دوراهه ٔ بوکان .
-
کاروانسرا
لغتنامه دهخدا
کاروانسرا. [ کارْ /رِ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . 54هزارگزی جنوب ماه نشان . 12هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی و سردسیر و دارای 346 تن سکنه است . آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و میوجات و شغل اهالی زراعت و صنعت ...
-
کاروانسرا
واژهنامه آزاد
تیم.