کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارمند
/kārmand/
معنی
کسی که در اداره یا شرکتی بهطور ثابت کار میکند؛ عضو اداره.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اداری، پرسنل، عضو، کادر، مامور، مستخدم
دیکشنری
employee, functionary, jobholder, staffer, officer, official, working
-
جستوجوی دقیق
-
کارمند
واژگان مترادف و متضاد
اداری، پرسنل، عضو، کادر، مامور، مستخدم
-
کارمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: kāromand] kārmand کسی که در اداره یا شرکتی بهطور ثابت کار میکند؛ عضو اداره.
-
کارمند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر. اِمر.) 1 - آن که کاری دارد. 2 - کسی که در اداره یا مؤسسه ای به کار مشغول است ، عضو. 3 - کارآمد، لایق .
-
کارمند
لغتنامه دهخدا
کارمند. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدمتکار. (غیاث ) (آنندراج ). دارنده ٔ کار. کاردار دفتری . کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن . (فرهنگستان ). خدمت گزار اداری . مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری . ج ، کارمندان . || کارآمد و ...
-
کارمند
دیکشنری فارسی به عربی
عضو , مستخدم
-
واژههای مشابه
-
کارمند تازه
دیکشنری فارسی به عربی
مجند
-
کارمند دفتری
دیکشنری فارسی به عربی
کاتب
-
کارمند داخلی
دیکشنری فارسی به عربی
عارف
-
business-to-employee, B2E
شرکتبهکارمند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی تجارت الکترونیکی که در آن کارمندان درخواست لوازم و ملزومات کاری خود را بهصورت الکترونیکی به شرکتهای فروشنده ارسال میکنند
-
government-to-employee, G2E
دولتبهکارمند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] استفادۀ دولت از اینترنت برای بهبود کارایی سازمانهای دولتی در اداره و مدیریت منابع انسانی
-
با کارمند مجهز کردن وشدن
دیکشنری فارسی به عربی
موظفون
-
عده کارمند اماده برای انجام امری
دیکشنری فارسی به عربی
برکة
-
جستوجو در متن
-
town clerk
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارمند شهر، کارمند شهرداری یا فرمانداری