کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارمزدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارمزدی
لغتنامه دهخدا
کارمزدی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کارمزد مقابل روزمزدی . کسی که کارمزد گیرد.
-
واژههای مشابه
-
commissionable tour
گشت کارمزدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گشتی که فروش آن به سفرگذاران خردهفروش و عمدهفروش ازطریق سامانههای توزیع با کارمزد توافقی انجام میشود
-
جستوجو در متن
-
کارکردی
لهجه و گویش تهرانی
کارمزدی
-
حق التدریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqottadris کارمزدی که به مدرس در برابر تدریس پرداخت میشود.
-
حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حقّ] haq[q] ۱. [مقابلِ باطل] راست؛ درست: حرفِ حق.۲. (اسم) اختیاری که طبیعت، قانون، یا عرف به کسی داده است: حقّ حرف زدن.۳. (اسم) هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت میشود: حقّ بیمه.۴. (اسم) تسهیلاتی که شخص در ب...