کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارستان
/kārestān/
معنی
۱. کار بزرگ و برجسته.
۲. [قدیمی] محل کار؛ کارگاه.
۳. [قدیمی] قصه؛ حکایت؛ داستان: ◻︎ خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ: ۱۲۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
workplace, workshop
-
جستوجوی دقیق
-
کارستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kārestān ۱. کار بزرگ و برجسته.۲. [قدیمی] محل کار؛ کارگاه.۳. [قدیمی] قصه؛ حکایت؛ داستان: ◻︎ خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ: ۱۲۸).
-
کارستان
فرهنگ فارسی معین
(رِ) 1 - (اِمر.) مدل کار. 2 - حکایت ، سرگذشت . 3 - (ص .) کار بزرگ ، کار شگفت .
-
کارستان
لغتنامه دهخدا
کارستان . [ رِ ] (اِ مرکب ) کارسان . حکایت . تاریخ . ترجمه . شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه ٔ گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر آن پیغامها داد سخت تراز آنکه او نوشته بود و آنگاه کارستان ایشان بجائی رسید که هر دو لشکر بکشیدن...
-
کارستان
لغتنامه دهخدا
کارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام کتابی بوده از کتب شاه اردشیر بابکان مشتمل بر حکمت و حقایق خداپرستی و ایزدشناسی و آن را کارنامه میخوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و ظاهراً مراد کارنامه ٔ اردشیر بابکان است .
-
کارستان
لهجه و گویش تهرانی
کار بزرگ
-
واژههای مشابه
-
کارستون،کارستان
لهجه و گویش تهرانی
پرهیاهو،شاهکار:کاری کنم کارستان
-
کار و کارستان
فرهنگ گنجواژه
استادانه.
-
جستوجو در متن
-
کارسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kārsān ١. ‹کرسان› ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن؛ صندوق چوبی یا گلی.٢. کارگاه؛ کارستان؛ محل کار: ◻︎ به نزدیک دریا یکی شارسان / پیافگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴: ۱۸۸۶).
-
حماسه
واژهنامه آزاد
حماسه به کار بزرگی گفته میشود که مایه ی سرفرازی و سربلندی، و یا رهایی ازستم، و هموارگری دشواری برای سود و خشنودی گروهی، مردمی، ملی، و بین المللی باشد. کارستان، پهلوانی، سرافرازکن، سربلندآوری، بیدارباشانی، بنیان آفرینی، رهیابش (کشف راه و روش)، گشایشان...
-
کارسان
لغتنامه دهخدا
کارسان . (اِ مرکب ) در شعر بمعنی کارستان است . (ناظم الاطباء). رجوع به کارستان شود.محل ّ کار. جائی که در آن کار پیدا شود : چنین تا بیامد بدان شارسان که قیصر ورا خواندی کارسان . فردوسی .به پیش اندر آمد یکی خارسان پیاده ببود اندر آن کارسان . فردوسی .بن...
-
قلعه ٔ الموت
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔ الموت .[ ق َ ع َ ی ِ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در قهستان دیلم که حسن بن زید در شهور ستة و اربعین و مأتین (246 هَ . ق .) بنا کرده و در اصل آله موت است یعنی آشیانه ٔ عقاب چه آله به الف ممدوده و لام مضموم عقاب است و موت آشیانه و منیر در کارستا...
-
دستان زن
لغتنامه دهخدا
دستان زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دستان زننده . جادو و افسونگر. مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). فریبکار. حیله گر. گربز. || نقال و قصه خوان . || کسی که دست بر سیمهای ساز و یا کلید آن میزند. (ناظم الاطباء). زخمه زن . || نغمه سرا. (آنندراج ). آوازه خوان ...
-
شمه
لغتنامه دهخدا
شمه . [ ش َم ْ م َ / م ِ ] (ع اِ) بوی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مطلق بوی باشد خواه بوی گل و خواه بوی چیزدیگر. (از برهان ). || بوی خوش . (ناظم الاطباء). عطر. بوی دلاویز. (یادداشت مؤلف ) : شمه ٔ خلق توست آنک او را... سوزنی .ای امیری که شم...