کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارزار
/kārzār/
معنی
١. جنگوجدال؛ پیکار؛ نبرد: ◻︎ همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن بِه از کارزار (سعدی۱: ۷۳).
۲. میدان جنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، دعوا، رزم، محاربه، مقاتله، نبرد، وغا
فعل
بن گذشته: کارزار کرد
بن حال: کارزار کن
دیکشنری
battle, engagement, skirmish
-
جستوجوی دقیق
-
کارزار
واژگان مترادف و متضاد
آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، دعوا، رزم، محاربه، مقاتله، نبرد، وغا
-
کارزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kārečar] kārzār ١. جنگوجدال؛ پیکار؛ نبرد: ◻︎ همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن بِه از کارزار (سعدی۱: ۷۳).۲. میدان جنگ.
-
کارزار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جنگ ، جدال ، نبرد.
-
کارزار
لغتنامه دهخدا
کارزار. (اِ مرکب ) میدان جنگ . (ناظم الاطباء). || جنگ و جدال . (جهانگیری ) (برهان ). جنگ و مقابله چرا که آن محل کثرت کار و حرکات مردم است . (غیاث ).بمعنی جنگ و در اصل مرکب از کار که بمعنی جنگ است و زار که افاده ٔ انبوهی کند مانند مرغزار و لاله زار یع...
-
کارزار
دیکشنری فارسی به عربی
معرکة
-
واژههای مشابه
-
کارزار کردن
لغتنامه دهخدا
کارزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن : کارزار نمودن یا قَفن . تَعَصوُد. اِقتِتال . تَقاتُل . عَیهَلَه . عَوهَلَه . غَیثَمَه . مُعارَکَه . عِراک . عُلعول . مَعمَعَه . (منتهی الارب ). جِهاد. لَقیَة. (دهار). مُقاتَلَه . تَطریف . تَواطُح : موبد م...
-
جستوجو در متن
-
تهایج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahāyoj با هم برجستن به کارزار؛ با هم به کارزار برخاستن.
-
هیاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] heyāj ۱. برانگیختن.۲. کارزار کردن؛ جنگ کردن.۳. کارزار.
-
صحنه جنگ
فرهنگ واژههای سره
کارزار
-
کمپین
واژهنامه آزاد
کارزار
-
مناکرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناکَرة] ‹مناکره› [قدیمی] monākerat با هم جنگیدن؛ کارزار کردن.
-
مقاتله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاتَلَة] ‹مقاتلت› [قدیمی] moqātele با هم کارزار کردن؛ جنگ.
-
قَاتَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
کارزار کرد - جنگيد