کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارد زدن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کارد و استخوان
فرهنگ گنجواژه
اسباب ناراحتی سخت.
-
کارد و پنیر
فرهنگ گنجواژه
سخت مخالف و دشمن.
-
کارد و چاقو
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
کارد و چنگال
فرهنگ گنجواژه
وسائل غذاخوری.
-
کارد و ساطور
فرهنگ گنجواژه
وسائل برنده، اسلحه سرد.
-
جستوجو در متن
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
حدس
لغتنامه دهخدا
حدس . [ ح َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). سرعت . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بشتاب رفتن . || الرمی ، و منه الحدس و هو الظن . (معجم البلدان ). حدس بسهم ؛ به تیر زدن . تیر زدن . (منتهی الارب ). || غلبه کردن در انداختن کسی را. || فروخوابانیدن . افکندن...
-
سکين
دیکشنری عربی به فارسی
چاقو زدن(به) , کارد زدن (به) , چاقو , کارد , گزليک , تيغه
-
نیش
لغتنامه دهخدا
نیش . (اِ) مبضغ. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). افزاری بود به صورت نیش که بدان رگ گشایند. (انجمن آرا). نیشتر. نشتر. تیغ. مفصد. مشرط. (یادداشت مؤلف ) : گفت فردانیش آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .گرت بهره نوش است بی نیش نیست دلی نیست کز نیش او ر...
-
لاکز
لغتنامه دهخدا
لاکز. [ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لکز بمعانی لگد زدن بر سینه و مشت بر گردن زدن و به دست یا به کارد زدن بر سینه و گلو. (از منتهی الارب ).
-
توجو
لغتنامه دهخدا
توجؤ. [ ت َ وَج ْ ج ُءْ ] (ع مص ) به دست و به کارد زدن ، یقال : توجأه بالید و السکین توجؤاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). با کارد و دست زدن بر موضعی . (از اقرب الموارد). در حدیث ابوهریره : فحدیدته فی بطنه یتوجاء بها فی نار جهنم . (...
-
دشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dašnak] dešne کارد برنده و نوکتیز که برای سر بریدن و زخم زدن به کار میرود؛ خنجر.
-
لکز
لغتنامه دهخدا
لکز. [ ل َ ] (ع مص )لگد زدن بر سینه . بر سینه زدن . (زوزنی ). مشت در سینه زدن . (تاج المصادر). مشت و لگد بر سینه زدن . لکم . (شاید این کلمه از لگد فارسی باشد): و فی صدر ذلک المجلس رجل عظیم محرّم قد لکزه الشیب فی عوارضه . (از دزی ). || مشت بر گردن زدن...
-
نخز
لغتنامه دهخدا
نخز. [ ن َ ] (ع مص ) به کارد و جز آن زدن . || دردناک و رنجیده ساختن به سخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کاردی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کارد) [عامیانه، مجاز] kārdi ۱. قطعهقطعه.۲. زخمی.۳. ویژگی میوهای که هستۀ آن بهراحتی جدا نمیشود.〈 کاردی کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]١. زدن ضربههای پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب.٢. زخمی کردن...