کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاردانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاردانی
/kārdāni/
معنی
١. کاردان بودن؛ دانندگی و بینایی در کار: ◻︎ بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تٲیید آسمانی نیست (سعدی: ۸۴).
۲. (اسم) دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله؛ فوقدیپلم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف
۲. فوقدیپلم ≠ بیتجربگی
دیکشنری
adeptness, competence, diplomacy, expertise, industry, savoir-faire, technique
-
جستوجوی دقیق
-
کاردانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف ۲. فوقدیپلم ≠ بیتجربگی
-
کاردانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kārdāni ١. کاردان بودن؛ دانندگی و بینایی در کار: ◻︎ بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تٲیید آسمانی نیست (سعدی: ۸۴).۲. (اسم) دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله؛ فوقدیپلم.
-
کاردانی
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) دانندگی کار، شناسندگی کار. 2 - اطلاع ، بصیرت . 3 - (اِ.) وزارت . 4 - دورة تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم .
-
کاردانی
لغتنامه دهخدا
کاردانی . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شخص کاردان . عمل کاردان . زیرکی و وقوف و عقل و فراست . (ناظم الاطباء). رجوع به کاردان شود: احمدبن عبدالصمد کدخدای خوارزمشاه در کاردانی و کفایت یار نداشت . (تاریخ بیهقی ). این پادشاه او را بشناخته بکفایت کاردانی ، ...
-
کاردانی
دیکشنری فارسی به عربی
سياسة , کياسة , مهارة
-
واژههای مشابه
-
عدم کاردانی
دیکشنری فارسی به عربی
عدم الکفاءة
-
کار و کاردانی
فرهنگ گنجواژه
مهارت.
-
هنر و کاردانی
فرهنگ گنجواژه
هنرمندی
-
جستوجو در متن
-
histology technician
فنورز بافتشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] کاردانی که برشهای بافتی را آماده میکند
-
resource
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منابع، کاردانی، ابتکار
-
resources
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منابع، کاردانی، ابتکار
-
کارآیی
واژگان مترادف و متضاد
آزمودگی، توان، شایستگی، کاردانی، لیاقت
-
عدم الکفاءة
دیکشنری عربی به فارسی
بي کفايتي , بي عرضگي , عدم کارداني , بي ظرفيتي