کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاربین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاربین
/kārbin/
معنی
۱. کاربیننده؛ کارشناس.
۲. کاردان؛ ماهر: ◻︎ شکر ایزد را که ما را خسروییست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی: ۲۶۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاربین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārbin ۱. کاربیننده؛ کارشناس.۲. کاردان؛ ماهر: ◻︎ شکر ایزد را که ما را خسروییست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی: ۲۶۳).
-
کاربین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کاردان ، کارشناس .
-
کاربین
لغتنامه دهخدا
کاربین . (نف مرکب ) آنکه کار را بنگرد. کاردان . کارشناس : شکرایزد را که ما را خسرویست کارساز و کاربین و کاردان . فرخی .کاربینان که کار او دیدنداز خداترسیش بترسیدند.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
carbin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربین
-
گاهواره
لغتنامه دهخدا
گاهواره . [ هَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: گاه (تخت ) + واره )، پهلوی گاهوارک ، کردی گهوره . (برهان قاطع چ معین ). گهواره . (برهان قاطع چ معین ). گهواره . (برهان ). گاواره . گاخواره . گوار. گاهوار. مهد. مهابد. (منتهی الارب ). منجک . تخت مانندی است که ...
-
کارساز
لغتنامه دهخدا
کارساز. (نف مرکب ) خدمتکار و مانندآن . (آنندراج ). وکیل . مهندس . (زمخشری ) : شکر ایزد را که ما را خسرویست کارساز و کاربین و کاردان . فرخی .دولت او در ولایت کارسازهیبت او بر رعیت پاسبان . فرخی .همه کارسازانت از کم و بیش نباید که ورزند جز کار خویش . ا...
-
کاردان
لغتنامه دهخدا
کاردان . (نف مرکب ) داننده ٔ کار. شناسنده . || هوشمند و عاقل و دانا و زیرک و قابل و هنرمند و حاذق و کارآزموده . (ناظم الاطباء).مطلع و خبیر. داننده ٔ کار و خبردار از کار. بصیر. صاحب معلومات . کافی . قُلَّب : بهرام ملک برگفت و کاردان به شهرها فرستاد. (...
-
نشان
لغتنامه دهخدا
نشان . [ ن ِ ] (اِ) پهلوی : نیش (در کلمه ٔ مرکب ِ: مَرْوْ-نیش ، به معنی نگهبان مرغان )، از: نیَش ، از: نی اَش .در اوراق مانوی ِ تورفان : نیشند = نیه شاند (خواهنددید)، یهودی -فارسی : نی شیدن ، و در لهجه ها: نیش (نگاه کردن )، ایرانی میانه : نیشان ، فار...