کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاربن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاربن
/kārbon/
معنی
نوعی کاغذ به رنگهای مختلف که برای تهیۀ چند نسخه از یک متن بین کاغذهای سفید گذاشته میشود و در این صورت آنچه در کاغذ رویی نوشته شود، به کاغذهای زیرین هم منتقل میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاربن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carbone] kārbon نوعی کاغذ به رنگهای مختلف که برای تهیۀ چند نسخه از یک متن بین کاغذهای سفید گذاشته میشود و در این صورت آنچه در کاغذ رویی نوشته شود، به کاغذهای زیرین هم منتقل میشود.
-
کاربن
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ فر. ] (اِ.) کربن . کاغذ، کاغذی است که یک طرف آن رنگی است و آن را برای کپی برداشتن در هنگام نوشتن مورد استفاده قرار می دهند.
-
کاربن
لغتنامه دهخدا
کاربن . [ ب ُ ] (فرانسوی ،اِ) کاربون . کربن . عنصر الالماس . جسم بسیطی که متبلور و بی شکل بصورت الماس و زغال سنگ در طبیعت یافت میشود. || زغال .
-
جستوجو در متن
-
carbeen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربن
-
carbarns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربن ها
-
carbene
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربن
-
carbarn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربن
-
کاربون
لغتنامه دهخدا
کاربون . [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به کاربن شود.
-
برگردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bargardān ۱. برگرداننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): نوار برگردان.۲. ترجمه: برگردان فارسی کتاب.۳. قسمتی از لباس که به بیرون تا میشود.۴. (موسیقی) قسمت تکرارشونده در یک آواز.۵. (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.۶. [قدیمی] = کاربن
-
تنار
لغتنامه دهخدا
تنار. [ ت ِ ] (اِخ ) فرزند لویی ژاک تنار است . وی در دانش شیمی و کشاورزی شهرت داشت . و اثر سولفوردو کاربن را برای دفعنوعی از حشره که شبیه به پشه ٔ درختی است . کشف کرد. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
برگردان
لغتنامه دهخدا
برگردان . [ ب َ گ َ ] (ن مف مرکب )مخفف برگردانده . برگردانیده . (فرهنگ فارسی معین ).- لب برگردان ؛ تاشده به جانب خارج یا درون .- یقه برگردان ؛ یقه ٔ برگردانیده و تاشده بجانب وحشی . || (نف مرکب ) برگرداننده . (فرهنگ فارسی معین ).- تریاک برگردان ؛ ب...
-
سامان خدات
لغتنامه دهخدا
سامان خدات . (اِخ ) سامان خداةبن خامتابن نوش بن طمغاسب بن شاول بن بهرام چوبین بن بهرام حسیس بن کوز»بن اثفیان بن کرداربن دیر کاربن جم بن چربن بستاربن حدادبن رنجهان بن فیربن فراول بن سیم بن بهرام بن شاسب بن کوز»بن جردادبن سفرسب بن گرگین بن میلادبن مرس ...