کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارآزمودگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کارآزمودگی
/kār[']āz[e]mudegi/
معنی
عمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارآزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kār[']āz[e]mudegi عمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
-
کارآزمودگی
لغتنامه دهخدا
کارآزمودگی . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل کارآزموده . رجوع به کارآزموده شود.
-
واژههای مشابه
-
کارازمودگی
دیکشنری فارسی به عربی
تجربة
-
جستوجو در متن
-
پختگی
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ)(حامص .)کنایه از: کارآزمودگی و باتجربگی .
-
seamanship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریایی، مهارت در دریا نوردی، کارازمودگی دریایی
-
کاردانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف ۲. فوقدیپلم ≠ بیتجربگی
-
کاردیدگی
لغتنامه دهخدا
کاردیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت کاردیده . کارآزمودگی . تجربه . رجوع به کاردیده شود.
-
experience
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجربه، ورزیدگی، ازمایش، خبرگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، مکتب، تجربه کردن، کشیدن، تحمل کردن
-
experiences
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجربیات، تجربه، ورزیدگی، ازمایش، خبرگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، مکتب، تجربه کردن، کشیدن، تحمل کردن
-
غورگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ یا رَ) (حامص .) نارسیدگی میوه ، کالی . ؛از ~ مویز بودن کنایه از: ناپخته و بی تجربه ادعای استادی و کارآزمودگی کردن . ؛در ~ مویز کردن الف - پایمال کردن . ب - محروم کردن .
-
تجربة
دیکشنری عربی به فارسی
سنجش , ازمايش , امتحان , عيارگري , طعم و مزه چشي , مزمزه , کوشش , سعي , سنجيدن , عيار گرفتن , محک زدن , کوشش کردن , چشيدن , بازجويي کردن , تحقيق کردن , اروين , ورزيدگي , کارازمودگي , تجربه , تجربه کردن , کشيدن , تحمل کردن , تمرين دادن