کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاخال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاخال
لغتنامه دهخدا
کاخال . (اِ) اثاث البیت . فرش و اوانی . آلات خانه . مبل . در فرهنگها همه جا این کلمه را «کاجال » یا «کاچال » ضبط کرده اند، تنها در لغت فرس چ پاول هورن برای «کاچال » نسخه بدل «کاخال » با خاء معجمه نیز هست و برای «کاچالها» در شعر عنصری : زود بردند و آز...
-
جستوجو در متن
-
گردگیری کردن
لغتنامه دهخدا
گردگیری کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستردن غبار و گرد از ظرف ، کاخال و مانند آن . رجوع به گردگیری شود.
-
پالیساندر
لغتنامه دهخدا
پالیساندر. [ لیس سا ] (فرانسوی ، اِ) چوبی به رنگ سیاه که به بنفشی زند و در کاخال (مبل ) سازی بکار است . و آن نوعی از بلسان است .
-
چیدن و واچیدن
لغتنامه دهخدا
چیدن وواچیدن . [ دَ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) اشیائی گرانبها به تناسب در جایها نهادن . به کاخال و ظروف واوانی مرتب و منتظم آراستن . به کاخال و زینتها مزین کردن .رجوع به چیده و واچیده شود. || منظم و مرتب کردن و سپس بر هم زدن و به هم ریختن : از آنکه کار جهان...
-
کاچال
لغتنامه دهخدا
کاچال . (اِ) آلات خانه باشد چون فرش و اوانی ، و سیار (سپار) همین باشد. (فرهنگ اسدی چ هرن ص 80). آلات خانه باشد از هر نوعی . (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ). آلات خانه بود از هرلونی که باشد از قماش و آنچه بدان ماند. (اوبهی ).بمعنی کاچار است که آلات و ضرو...
-
چیده و واچیده
لغتنامه دهخدا
چیده و واچیده . [ دَ / دِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشیائی گران بها به تناسب در جایها نهاده . به کاخال و ظروف واوانی مرتب و منظم آراسته . به کاخال و زینتها مزین شده چنان که اطاقی . (یادداشت مؤلف ).- اطاق چیده و واچیده ؛ اطاقی که از هر جه...
-
اثاث
لغتنامه دهخدا
اثاث . [ اَ ] (ع اِ) رخت خانه و قماش خانه . (مؤید).- اثاث البیت ؛ رخت خانه . مبل . || همه ٔ مال (از شترو گوسپند و بنده و کالای خانه ). کارفرمای خانه چون دیگ و تبر و غیره . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء).متاع . کالا. (دستوراللغه ). کاخال . سپار...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ، یعنی لوت . عور. بی سازوبرگ : ز خانمان وقرابت بغربت افتادم بماندم اینجا بی سازوبرگ و انگشتال . ابوالعباس .و امرو...
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «توهیک » و «تیهیک » ... از پار...
-
زندگی
لغتنامه دهخدا
زندگی . [ زِ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) زندگانی . (از فرهنگ فارسی معین ). حیوة. (ناظم الاطباء). حیات . محیا. حیوان . نقیض مرگ . زندگانی . مقابل مردگی . مقابل مرگ و ممات . و آن صفتی است مقتضی حس و حرکت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : خور و خواب و آرام ...
-
ابوالحسن بهرامی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن بهرامی . [ اَبُل ْ ح َ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) کنیت استاد علی متخلص به بهرامی ، از مردم سرخس و از شعرای زمان ناصرالدین سبکتکین . ابیات ذیل در لغت نامه ها از او شاهد آمده است :چنان نمود بمن دوش ماه نو دیدارچو یار من که کند گاه خواب خوش آسابماندم...
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، اطاق ، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته . قصری که در بستان سازند. اسپرلوس . رجوع به اسپر...
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت َ ] (اِ) اریکه و بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات بنقل بهار عجم ). محل جلوس پادشاه در هنگام سلام . سریر. اورنگ . جَرد. اریکه . (ناظم الاطباء). تخت معمولی از چوب و جز آن مخصوص تخت سلطان نیست بلکه بر اثر کثر...
-
خواستن
لغتنامه دهخدا
خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص ) خواهش کردن . (ناظم الاطباء). طلب کردن . طلبیدن . ابتغاء. (یادداشت مؤلف ) : مهر جویی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی هده ای . رودکی .از درخت اندر گواهی خواهد اوتو بناگه از درخت اندر بگوکآن تبنگو کاندر او دینار بودآن...