کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاخ
/kāx/
معنی
قصر؛ کوشک؛ ساختمان بزرگ دارای چندین اتاق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارگ، صرح، قصر، قلعه، کوشک،
۲. باران، مطر ≠ کلبه، کوخ
دیکشنری
castle, château, manor, mansion, palace
-
جستوجوی دقیق
-
کاخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارگ، صرح، قصر، قلعه، کوشک، ۲. باران، مطر ≠ کلبه، کوخ
-
کاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kāx قصر؛ کوشک؛ ساختمان بزرگ دارای چندین اتاق.
-
کاخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قصر، عمارت بلند.
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، اطاق ، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته . قصری که در بستان سازند. اسپرلوس . رجوع به اسپر...
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (اِخ ) قصبه ای باشد در خراسان از مضافات تون . (برهان ). امروز کاخک گویند. (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کاخ ).
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (ع اِ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن . ج ، کیخان و اکواخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).(الکوخ و الکاخ بیت ٌ مسنم ٌ) ای له سنام و هو فارسی و الکرخ ایضاً بیت (من قصب بلا کوة). (تاج العروس ).
-
کاخ
دیکشنری فارسی به عربی
قصر
-
واژههای مشابه
-
کاخ نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāxnešin ۱. آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی میکند.۲. [مجاز] مرفه؛ ثروتمند: ◻︎ از حادثه لرزند به خود کاخنشینان / ما خانهبهدوشان غم سیلاب نداریم (صائب: لغتنامه: کاخنشین).
-
کاخ نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص مر.) 1 - ساکن کاخ . 2 - ثروتمند، مرفه .
-
کاخ آپادانا
لغتنامه دهخدا
کاخ آپادانا. [ خ ِ ] (اِخ ) از کاخهای دوره ٔ هخامنشیان در تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ عظیمی است که ستونهای بلند و پلکانهای مفصل آن مهمترین آثار موجود تخت جمشید بشمار میرود. کاخ مزبور از طرف شمال و مشرق بحیاط وسیعی مشر...
-
کاخ اخشید
لغتنامه دهخدا
کاخ اخشید. [ خ ِ اَ ] (اِخ ) آقای سعید نفیسی نوشته اند: «... جایگاه «اخشید» پادشاه سمرقند و کاخهای وی در آنجا (مایمرغ ) بود و این روستا در میان جبال ساودار و ورغسر بود که منتهی میشد به سمرقند و در مجاورت سنجر فغن و در آن منبر نبود و در این روستای مای...
-
کاخ اردوان
لغتنامه دهخدا
کاخ اردوان . [ خ ِ اَ دَ ] (اِخ ) در بیت ذیل آمده : آبیست پیش خنجر او تیغ اردشیرخاکیست پیش منظر او کاخ اردوان . خواجوی کرمانی .در سلسله ٔ اشکانی پنج اردوان بود و مراد خواجو قصر یکی از آنان است .
-
کاخ تچر
لغتنامه دهخدا
کاخ تچر. [ خ ِ ت َ چ َ ] (اِخ ) یا کاخ کوچک داریوش . از کاخهای دوره ٔ هخامنشیان در تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : بقایای کاخ کوچک داریوش در کتیبه های میخی بنام تچر خوانده شده ، بواسطه ٔ شفافی مخصوص بعضی سنگهای آن بتالار آئین...
-
کاخ تیسفون
لغتنامه دهخدا
کاخ تیسفون . [ خ ِ ] (اِخ ) قصر پادشاهان ساسانی و ایوان مدائن . رجوع به ایوان مدائن شود.