کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاتب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) تاج الدین یحیی بن منصوربن جراح کاتب منشی مکنی به ابوالحسن از فضلای ادبا و ادبای فضلا بود و مدتی در دیار مصر زیسته و خطی بس خوب داشته است و در نیمه ٔ شعبان ششصد و شانزده از هجرت در هفتاد و شش سالگی درگذشت . (ریحانة الادب ج 3 ص 33...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) حسین بن اسحاق . رجوع به ابن کرنیب و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی آرد: کلامش دردآمیز و شورانگیز است اما از حالش چیزی معلوم نیست از اشعارش این دو شعر انتخاب شد:دی جانب صحرا خواند آن ترک پسر ما رامشکل که کسی بینددر شهر دگر ما را. #ترسم که کند محنت هجر تو هلاکم جائی که تو ه...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن مقفع. رجوع به عبداﷲبن مقفع و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن یحیی بن سعد العامری (متوفی 132 هَ . ق .). وی عالم بادب و از ائمه ٔ کتاب و از اهل شام بود. بدو در بلاغت مثل زده میشود و منشیان در رسائل از او بهره میگیرند. رسائل وی در حدود هزار برگ میشود و بعضی از آنها بطبع رسیده است...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) علی بن جعفربن علی معروف به ابن القطاع . رجوع به ابن قطاع ابوالقاسم و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) عمربن هبةاﷲ معروف به ابن العدیم . رجوع به ابن العدیم در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) فریدالدین . مؤلف لباب الالباب آرد: الاجل فخرالکتاب فریدالدین الکاتب از افاضل کتاب و اماثل جهان و آثار فضل او در عالم پدید و ذات او در فنون هنر چون لقب فرید، نظمی رایق و نثری رایع، طبایع سلیم را نظم معجز او چون روح درخورآمده و م...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) قدامةبن جعفر. رجوع به کاتب بغدادی شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) کشاجم . رجوع به کشاجم محمد شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن جعفر کاتب نعمانی ، مکنی به ابوعبداﷲ از ثقات مشایخ حدیث امامیه ٔ قرن چهارم هجری و عظیم القدر و رفیعالمنزله و کثیرالروایه و از تلامذه ٔ محمدبن یعقوب کلینی بود و از آن شیخ جلیل و محمدبن عبداﷲ حمیری و علی بن حسین م...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عمید معروف به ابن العمید. رجوع به ابن عمید ابوالفضل محمدبن العمید در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن عبده . رجوع به همین نام در همین لغت نامه و فهرست چهارمقاله و تعلیقات آن چ معین شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ. رجوع به ابن تعاویذی ابوالفتح و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن علی معروف به ابن مقله . رجوع به ابن مقله و ریحانة الادب ج 3 ص 334 شود.