کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابین کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کابین کردن
معنی
(کَ دَ) (مص م .) عقد کردن ، به نکاح درآوردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کابین کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) عقد کردن ، به نکاح درآوردن .
-
کابین کردن
لغتنامه دهخدا
کابین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکاح کردن . به عقد ازدواج درآوردن . به مهر دادن : مهر المراءة مهراً؛ کابین آن کرد و داد کابین آن را. (منتهی الارب ) : بباید علی الحال کابینش کردبیرزد به کابین چنین دختری .منوچهری .
-
واژههای مشابه
-
گران کابین
لغتنامه دهخدا
گران کابین . [ گ ِ] (ص مرکب ) زنی که مهر او بسیار باشد. زنی که با مهر افزون به شوی رود. گران مهر. سنگین مهر : غریب باشد هم زشت و هم گران کابین .رضی الدین نیشابوری .
-
کابین دادن
لغتنامه دهخدا
کابین دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مهر دادن . مهریه دادن .
-
کابین خواستن
لغتنامه دهخدا
کابین خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب مهر: تمهیر؛ کابین خواستن و کابین ساختن . (منتهی الارب ).
-
کابین نامه
لغتنامه دهخدا
کابین نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قباله ٔ نکاح . عقدنامه .
-
جستوجو در متن
-
cambers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کابین، خمیده کردن، منحنی کردن
-
مهر دادن
لغتنامه دهخدا
مهر دادن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کابین دادن . کابین کردن .
-
امهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'emhār کابین کردن؛ به زنی دادنِ دختر یا زنی در برابر مهر.
-
مهر
لغتنامه دهخدا
مهر. [ م َ ] (ع مص ) کابین کردن و کابین دادن زن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کاوین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || زیرک و رسا گردیدن و استادی کردن در آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اصداق
لغتنامه دهخدا
اصداق . [ اِ ] (ع مص ) کابین دادن . (زوزنی ). کاوین نام بردن . (تاج المصادر بیهقی ). کاوین کردن . کابین زن کردن . (آنندراج ). دست پیمان نامیدن . (منتهی الارب ). صداق معلوم کردن . تعیین کردن صداق دختر. (از المنجد). اصداق مرد زن را؛ تعیین کردن صداق وی ...
-
امهار
فرهنگ فارسی معین
(اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کابین کردن . 2 - نکاح دادن زنی را با غیری به مهر.
-
مماهرة
لغتنامه دهخدا
مماهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) اقرار کردن بر ادای کابین زن . (ناظم الاطباء).