کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کابیله
/kābile/
معنی
هاون سنگی یا فلزی؛ هاون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
mortar
-
جستوجوی دقیق
-
کابیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kābile هاون سنگی یا فلزی؛ هاون.
-
کابیله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) هاون ، هاون چوبین .
-
کابیله
لغتنامه دهخدا
کابیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) هاون باشد. (صحاح الفرس ). هاون بود. (سه نسخه از لغت فرس ) (اوبهی ). هاون چوبین بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هرن ) : خایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست . طیان .ولی اگر کابیله هم بمعنی هاون آمده باشد، در این ...
-
جستوجو در متن
-
کاپیله
لغتنامه دهخدا
کاپیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کابیله . رجوع به کابیله شود.
-
هاون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hāvan] hāvan ظرف فلزی استوانهای از جنس چوب، سنگ که در آن چیزی میکوبند یا میسایند؛ کابیله.
-
پاتیله
لغتنامه دهخدا
پاتیله . [ ل َ/ ل ِ ] (اِ) طنجیره . (فرهنگ اسدی ). لوید. پاتیل خرد. پاتیلچه . فاثور. (منتهی الارب ). طنجره . (اوبهی ). طنجیر. تیان . پاتله . هیطله . دیگ حلواپزان : خایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست .طیان مرغزی .
-
کون
لغتنامه دهخدا
کون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. م...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان ب...