کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کابنه
/kābene/
معنی
چشم؛ دیده؛ نظر؛ چشمخانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کابنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kābene چشم؛ دیده؛ نظر؛ چشمخانه.
-
کابنه
فرهنگ فارسی معین
(بِ نَ) (اِ.) چشم ، دیده ، کاینه و کایینه هم گفته اند.
-
کابنه
لغتنامه دهخدا
کابنه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی چشم باشد چنانکه هر گاه گویند «کابنه بدو دار» مراد آن باشد که چشم ازو برمگردان و از نظر نینداز . (برهان ) : ای شهنشاهی که مهر چرخ راهست روشن از وجودت کابنه . شمس فخری .و بعضی به یای حطی گفته اند و این شعر نظامی عرو...
-
جستوجو در متن
-
کائینه
لغتنامه دهخدا
کائینه . [ ن َ ] (اِ) مؤلف آنندراج آرد: بر وزن آئینه . امر کردن باشد بشخصی که چشم از من مگردان و با من باش و به این معنی کایینه با دو یای حطی هم بنظر آمده . این کلمه مصحف «کابنه » است . رجوع به برهان چ معین و «کابنه » در همین لغت نامه شود.
-
کاینه
لغتنامه دهخدا
کاینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) امر کردن باشد به شخصی که ، چشم از من مگردان و با من باش ، و به این معنی کایینه با دو یاء حطی هم به نظر آمده است . (برهان ). || چشم بود، گویند کاینه بدو دار، یعنی چشم از او بر مگردان (یادداشت مؤلف ). ظاهراً مصحف کابنه ا...