کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابلی هرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کابلی هرا
لغتنامه دهخدا
کابلی هرا. [ ب ُ ؟ ] (هندی ، اِ مرکب ) به هندی اهلیلج کابلی است .
-
واژههای مشابه
-
کاهی کابلی
لغتنامه دهخدا
کاهی کابلی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم نجم الدین محمد، شاگرد عبدالرحمان جامی بود. بنابر علو همت به علوم ریمیه قناعت نکرد و روی به علم باطن آورد. در هند به خدمت سید محمد هاشم شاه کرمانی رسید. وفاتش بسال 988 هَ . ق . در اگره هندوستان بود. (از ریاض ا...
-
قطار کابلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← قطار بافهای
-
علی کابلی
لغتنامه دهخدا
علی کابلی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (علی پرست ...). رجوع به علی پرست کابلی شود.
-
علی کابلی
لغتنامه دهخدا
علی کابلی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی . مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن ...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم ...) شود.
-
جزء کابلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] ← جزء بافهای
-
تجهیزات کابلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← تجهیزات بافهای
-
تلویزیون کابلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← تلویزیون بافهای
-
داربَری کابلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← داربَری بافهای
-
ابرنج کابلی
لغتنامه دهخدا
ابرنج کابلی . [ اَ رَ ج ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابرنج . برنج کابلی .
-
پیرمحمد کابلی
لغتنامه دهخدا
پیرمحمد کابلی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ب ُ ] (اِخ ) از نوادگان تیمور و از شاهزادگان سلسله ٔ تیموری . وی بعهد شاهرخ (حدود سال 832 هَ . ق .) درگذشته است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 620).
-
ربیع کابلی
لغتنامه دهخدا
ربیع کابلی . [ رَع ِب ُ ] (اِخ ) ملا محمد عالم شاعر که در نگارستان سخن او را ربیعی خوانده و در روز روشن از او یادی شده واز اشعار وی نیز آمده است . (از الذریعة ج 9 قسم 2).
-
کابلی بیگم
لغتنامه دهخدا
کابلی بیگم . [ ب ُ گ ُ ] (اِخ ) دختر میرزا الغ بیگ بن میرزا سلطان ابوسعید و منکوحه ٔ قنبرمیرزا کوکلتاش . (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 380).
-
ابوخالد کابلی
لغتنامه دهخدا
ابوخالد کابلی . [ اَ ل ِ دِ ب ُ ] (اِخ ) وردان ، ملقب به کنکر. او از اصحاب علی بن الحسین علیهماالسلام است و گویند پس از شهادت حضرت حسین بن علی علیه السلام همه ٔ شیعیان از مذهب خویش بگشتند جز چهارتن و آنان ابوخالد کابلی و یحیی بن ام طویل و جبیربن مطعم...