کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کائنات جو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کائنات جو
لغتنامه دهخدا
کائنات جو. [ ءِ ت ِ ج َوو ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به کائنات الجوّ شود.
-
واژههای مشابه
-
کائنات الجو
لغتنامه دهخدا
کائنات الجو. [ ءِ تُل ْ ج َوو ] (ع اِ مرکب ) هر حادثه که در فضا افتد چون رعد و برق و قوس و قزح و صاعقه و مه و گردبادو فلق شمالی و هاله و شهب و احجار سماوی و نیازک و برف و طوفان و ذنب السرحان و فلق و شفق و مانند آن .
-
خواجه ٔ کائنات
لغتنامه دهخدا
خواجه ٔ کائنات . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ ءِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسول اکرم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خاتون کائنات
لغتنامه دهخدا
خاتون کائنات . [ ن ِ ءِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسول (ص ) است . (آنندراج ). || کنایه از حضرت بتول صلوات اﷲ علیهاست . (آنندراج ). || کنایه از مکه ٔ معظمه است . (برهان قاطع). || کعبةاﷲ. (شرفنامه ٔ منیری ) : خاتون کائنات مربع نشسته خوش پوشیده حله وز سر ا...
-
جستوجو در متن
-
بنداندن
لغتنامه دهخدا
بنداندن . [ ب َ دَ ] (مص ) منجمد کردن : برودت به افراط بر وی غالب شود و آن بخار را ببنداند، پیش از آن که آب شود و همچنان بسته به زمین آید. آن جوهر را برف گویند. (رساله ٔ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ). چون برودت بر قدری از بخار مستولی شود و آن بخار را م...
-
میان بودان
لغتنامه دهخدا
میان بودان . [ یام ْ ] (اِ مرکب ) (دساتیری ) به معنی کائنات جو است یعنی آنچه در میان زمین و آسمان متکون گردد مثل ابر و باد و باران . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
نادرسته
لغتنامه دهخدا
نادرسته . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنچه ناتمام و نادرست باشد و مرکب غیرتمام الترکیب را نیز گویند و آن کائنات جو است مثل باد و باران و امثال آنها. کذا فی الدساتیر. (آنندراج ) (انجمن آرا). ناقص . ناتمام . ناکامل . (ناظم الاطباء).
-
بالکل
لغتنامه دهخدا
بالکل . [ بِل ْ ک ُل ل ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + کل ) تماماً. سراسر. یکسره . همگی . (فرهنگ رازی ). از همه جهت . بطور کلی . (ناظم الاطباء) : روزبروز آن آب کمتر میشود و هوا میگردد تا آنگاه که بالکل خشک شود. (رساله ٔ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ). و رجو...
-
مسامت
لغتنامه دهخدا
مسامت . [ م ُ م ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده . روبرو و مقابل شونده . رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود....
-
پیوندانیدن
لغتنامه دهخدا
پیوندانیدن . [ پ َ / پ ِ وَ دَ ] (مص ) ایصال . (صراح ). متصل گردانیدن . ملحق ساختن . بهم آوردن . مقابل گسلانیدن و منفصل ساختن و جدا کردن : و باد آن اجزاء را به هم پیونداند. (ابوحاتم مظفری کائنات جو).چون بپیونداند او با قبضه ٔ شمشیر دست بگسلد هرچ اندر...
-
کاینات
لغتنامه دهخدا
کاینات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاین . کائنات . بودنی ها. موجودات . (یادداشت مؤلف ) : ای بخود مشغول گشته چون نبات چیست نزد تو خبر زین کاینات ؟ ناصرخسرو.بنگر اندر لوح محفوظ ای پسرخطهاش از کاینات و فاسدات . ناصرخسرو.جوف فلک تا کنون پر نشد از کاینات از...
-
حجارةالجو
لغتنامه دهخدا
حجارةالجو. [ ح ِ رَ تُل ْ ج َوو ] (ع اِ مرکب ) حجر بقرانی یا بقران و حجر سماوی . سنگها که از هوا بزمین افتد کوچک و بزرگ و آن توده های کانی است که از جوّ بر سطح زمین سقوط کند و چون در هوا باشد روشن و فروزان بود و آنها انقاض و شکسته های ستارگان باشند و...
-
خفیف
لغتنامه دهخدا
خفیف . [ خ َ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مقابل ثقیل . ضد گران و سنگین . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِفاف ، اخفاف ، اَخِفّاء.هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشَّی̍ها حملت حملا خفیفاً فم...