کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژکان
/žakān/
معنی
کسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر میکند؛ ژکنده؛ درحال ژکیدن: ◻︎ هشیوار و از تخمهٴ گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی: ۲/۱۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژکان
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (ص فا.) کسی که از روی خشم زیر لب با خود حرف بزند.
-
ژکان
لغتنامه دهخدا
ژکان . [ ژَ / ژُ ] (نف ) در حال ژکیدن . آنکه ژکد. کسی که با خود دمدمه کند از دلتنگی . (لغت فرس ). آنکه با خود دَندد از خشم و نرم نرم گرید. (صحاح الفرس ). کسی که از درد و رنج با خود سخنی می گوید و می تندد. (اوبهی ). از خود رمیده و شخصی که از روی اعراض...
-
ژکان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] žakān کسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر میکند؛ ژکنده؛ درحال ژکیدن: ◻︎ هشیوار و از تخمهٴ گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی: ۲/۱۶۲).
-
جستوجو در متن
-
ژکنده
لغتنامه دهخدا
ژکنده . [ ژَ / ژُ ک َ دَ / دِ ] (نف ) کسی که همی ژکد و زیر لب از روی اِعراض سخن گوید. لندلندکننده . غرغرکننده . ژکان .
-
لندلندکنان
لغتنامه دهخدا
لندلندکنان . [ ل ُ ل ُ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال لُندلُند کردن . ژکان . غرغرکنان .
-
زکان
لغتنامه دهخدا
زکان . [ زَ / زُ ] (نف ) شخصی را گویند که از خود رمیده باشد و خود بخود سخن گوید. (برهان ) (از ناظم الاطباء). خود به خود حرف زننده . (انجمن آرا) (آنندراج ).آنکه از خود رمیده بود. و قیل به ازای فارسی . (شرفنامه ٔ منیری ). ژکان . ژگان . در حال زکیدن . ز...
-
پالاپرا
لغتنامه دهخدا
پالاپرا. (اِخ ) (ژان ...) نویسنده ٔ فرانسوی . مولد بسال 1650م . / 1059 هَ . ق . در تولوز و وفات در سنه ٔ 1721م . / 1133 هَ . ق . وی با برویس در نوشتن نمایشنامه ٔ ژکان و اقتباس از مطایبه ٔ خواجه پاتلن انبازی کرد.
-
رکان
لغتنامه دهخدا
رکان . [ رَ ] (ص ) سخن گویان با خود آهسته آهسته از روی قهر و خشم و بر این معنی با «زای » نقطه دار هم آمده . (آنندراج ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 12). کسی که از روی خشم و قهر با خود آهسته آهسته سخن گوید. (ناظم الاطباء). رجوع به زکان و ژکان شود.
-
گیوگان
لغتنامه دهخدا
گیوگان . [ وْ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایران است که پسر او گرازه نام داشت . (فرهنگ جهانگیری ). نام پهلوانی است ایرانی . (برهان قاطع). نام یکی از پهلوانان ایران که پسر او گرازه نام داشت . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اما گفته ٔ فرهنگ نوی...
-
کاکا
لغتنامه دهخدا
کاکا. (اِ) برادر کلان را گویند. || غلام قدیمی که در خانه پیر شده باشد. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیرازیان کاکا سیاه گویند. (آنندراج ). || مرد حبشی . مرد زنگی . || بنده ٔ حبشی نرینه . || شاید از کلمه ٔ کاک بمعنی مرد آمده و آن نشانه ٔ...
-
تخمه
لغتنامه دهخدا
تخمه . [ ت ُ م َ / م ِ ] (اِ) اصل و نژاد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اصل . نسل و بدین معنی تخم هم آمده است . (شرفنامه ٔ منیری ). از: تخم + ه (نسبت ). پهلوی تخمک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).تخم . ...
-
طلحند
لغتنامه دهخدا
طلحند. [ طَ ح َ ] (اِخ ) پسر مای شاهزاده ٔ هندی . پدر وی مای برادر جمهور پادشاه هندوان بوده که بگفته ٔفردوسی از کشمیر تا مرز چین حکم او را گردن نهاده داشتند و به سندل نشستگاه داشت . مای پیش از رسیدن به سلطنت در دنبر مقر حکمرانی داشت و پس از جمهور جان...
-
گان
لغتنامه دهخدا
گان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ مال شمار...
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...