کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژولیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژولیدن
/žulidan/
معنی
درهم شدن؛ پریشان شدن؛ آشفته شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
kink, confuse
-
جستوجوی دقیق
-
ژولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) پریشان شدن .
-
ژولیدن
لغتنامه دهخدا
ژولیدن . [ دَ] (مص ) تند و درهم شدن و آن را جولیدن گویند. (جهانگیری ). درهم شدن و درهم رفتن و پریشان گردیدن . (برهان ). مختلط و مشوش گشتن . آشفته شدن . کالیدن . درهم کشیدن . درهم و پریشان شدن عموماً و پریشان شدن موی خصوصاً. (رشیدی ). کالیده و پریشان ...
-
ژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹جولیدن› [قدیمی] žulidan درهم شدن؛ پریشان شدن؛ آشفته شدن.
-
جستوجو در متن
-
ناژولیدن
لغتنامه دهخدا
ناژولیدن . [ دَ ] (مص منفی ) مقابل ژولیدن . رجوع به ژولیدن شود.
-
جولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) julidan =ژولیدن
-
جولیدن
فرهنگ فارسی معین
(جُ دَ) نک ژولیدن .
-
جولیدن
لغتنامه دهخدا
جولیدن . [ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی ژولیدن است که از هم رفتن و پریشان شدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ژولیدن شود.
-
ژولیدنی
لغتنامه دهخدا
ژولیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور ژولیدن .
-
ژول
لغتنامه دهخدا
ژول . (ص ) پریشان و درهم . (جهانگیری ). پریشان و درهم و آن را ژولیده گویند و ژولیدن مصدر آن است . (آنندراج ). || (اِ) چین و شکنج و ناهمواری . (برهان ).
-
ژولیده شدن
لغتنامه دهخدا
ژولیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درهم و پریشان شدن . رجوع به ژولیدن شود.
-
tangling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن
-
ژول
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ژولیدن) [قدیمی] žul ۱. = ژولیدن۲. (صفت) آشفتهودرهم؛ پریشان؛ ژولیده.۳. (اسم) چینوچروک؛ چینوشکنج.
-
tangles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنگستن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن
-
tangle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خجالت کشیدن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن