کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژنشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
geneticist
ژنشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] متخصص ژنشناسی
-
واژههای مشابه
-
gene
ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] واحد کارکردی وراثت که جایگاه خاصی را در فامتن اشغال میکند
-
ژن
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) [ فر. ] (اِ.) عامل انتقال دهندة صفات ارثی .
-
ژن
لغتنامه دهخدا
ژن . [ ژَ ] (ص ) زشت . بدهیئت . (آنندراج ). در زبان پهلوی زشت باشد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 51). فرومایه . دون . (ظاهراً از مجعولات شعوری است ).
-
ژن
لغتنامه دهخدا
ژن . [ ژِ ] (اِخ ) (ایتالیایی : جِنُوا ) نام شهری در ایطالیا پایتخت لیگوری ، بندری بر ساحل خلیج ژِن از فروع دریای مدیترانه ، دارای 630000 تن سکنه و آن شهری باشکوه و دارای قصور عالیه و موزه های پرنفایس و بندری تجارتی است و بدانجا کارخانه های صنعتی و ک...
-
ژن
لغتنامه دهخدا
ژن .[ ژُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش لاند از ولایت مُن -دو-مارسان ، دارای 608 تن سکنه .
-
ژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: géne] (زیستشناسی) žen عامل انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد.
-
ژن
دیکشنری فارسی به عربی
جين
-
ژن
واژهنامه آزاد
(کردی) ژِن؛ زَن.
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
شناس
لغتنامه دهخدا
شناس .[ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دوم غیرمستعمل شناختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شناختن شود. || (نف مرخم ) مخفف شناسنده . در کلمات مرکب بمعنی شناسنده آید. (فرهنگ فارسی معین ). شناسنده و دریابنده وهمیشه بطور ترکیب استعمال میشود. (ناظم الاطباء). ...
-
شناس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شناختن) šenās ۱. = شناختن۲. شناسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداشناس، زرشناس، سخنشناس، نکتهشناس.۳. (صفت) آشنا.
-
gene-for-gene theory
نظریۀ ژن برای ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نظریهای مبنی بر اینکه به ازای هر ژن مقاومت در میزبان یک ژن بیماریزا در عامل بیماریزا وجود دارد
-
gene activation
کُنانش ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] فعالسازی هدایتشده و منظم ژنهای منفرد در طی رشدونمو موجود زنده متـ . فعالسازی ژن