کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژنگ
/žang/
معنی
۱. چینوچروک.
۲. چینوچروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید میآید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژنگ
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (اِ.) مخفف آژنگ ، چین و چروک روی پوست بدن .
-
ژنگ
لغتنامه دهخدا
ژنگ . [ ژَ ] (اِخ ) کتاب مانی نقاش و آن مشتمل بوده بر تصویرات و نقشهائی که اختراع اوست . (برهان ). ارژنگ . کتاب منسوب به مانی و ظاهراً ژنگ مخفف این کلمه باشد : آن صحن چمن که از دم دی گفتی دم گرگ یا پلنگ است اکنون ز بهار مانوی طبعپر نقش و نگار همچو ژن...
-
ژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آژنگ] [قدیمی] žang ۱. چینوچروک.۲. چینوچروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید میآید.
-
ژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژنگه، زنگ› (کشاورزی) [قدیمی] žang = زنگ۳
-
واژههای مشابه
-
ژنگ کیند
لغتنامه دهخدا
ژنگ کیند. [ ژُ ] (اِخ ) ژهان بارتلد. نام نقاش و گراوورساز هلندی ، متولد در لاتروپ بسال 1819 و متوفی بسال 1891 م .
-
بی ژنگ
لغتنامه دهخدا
بی ژنگ . [ ژَ ] (ص مرکب )(از: بی + ژنگ ) بی رنج . بی زنگ . بی زنگار : همی برپراکند مشک و گلاب شد آن طشت بی ژنگ چون آفتاب .فردوسی .رجوع به زنگ و ژنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
ژنگارزده
لغتنامه دهخدا
ژنگارزده . [ ژَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنگارخورده . ژنگارگرفته . ژنگ زده . ژنگ بسته . زنگ خورده . ژنگ خورده . زنگ زده . زنگ گرفته .
-
ژیک
لغتنامه دهخدا
ژیک . (اِ) قطره ٔ باران . (برهان ). قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است .(جهانگیری ) (رشیدی ). ژنگ . || بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره به حرکتش نشده . (برهان ).
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) zang از آفات نباتی که قارچهای ذرهبینی انگل در بعضی از گیاهان تولید میکند.〈 زنگ گندم: (کشاورزی) از آفتهای گندم که بهواسطۀ نوعی قارچ ذرهبینی تولید میشود و برگهای آن زرد یا سرخ یا خرمایی میگردد و حاصل آن ضایع میشود و از بی...
-
مانوی طبع
لغتنامه دهخدا
مانوی طبع. [ ن َ وی طَ ] (ص مرکب ) نقش و نگارآفرین . همچون مانی ، ابداع کننده ٔ نقش و نگار : آن صحن چمن که از دم دی گفتی دم گرگ یا پلنگ است اکنون ز بهار مانوی طبعپرنقش و نگار همچو ژنگ است .رودکی .
-
ژنگار
لغتنامه دهخدا
ژنگار. [ ژَ ] (اِ) زنجار. زنگار. زنگ . ژنگ . زنگی که در فلزات از اثر رطوبت و غیره پیدا شود. بعض فرهنگها ژنگار یا زنگار را بخصوص به رنگ سبز که بر فلز نشیند اطلاق کرده اند : بشستن بدین بِه و آب پاک وز او دور شد گرد و ژنگار و خاک . فردوسی .«هرگاه که صیق...
-
چغل
لغتنامه دهخدا
چغل . [ چ َ غ َ ] (اِ) چین و شکنچ را گویند. (برهان ). چین و شکنج . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چین و شکنج باشد و آن را «ژنگ » نیز خوانند. (جهانگیری ). چین و شکن . (فرهنگ نظام ). || (اِ) ظرفی باشد لوله دار که آن را از چرم دباغت کرده ٔ بلغار...
-
درپی
لغتنامه دهخدا
درپی . [ دَ ](اِ) درپه . درپین . دربه . دربی . پینه و پیوندی که برجامه دوزند. (برهان ). اگرچه اصل آن درپی بوده ، به فتح بای پارسی ، اکنون به کسر، با اعمی و موسی قافیه کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رقعه . (از منتهی الارب ).وصله . و ژنگ . پاره : جئة؛ د...