کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژرف نگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ژرف نگاه
لغتنامه دهخدا
ژرف نگاه . [ ژَ ن ِ ] (ص مرکب ) باریک بین . (آنندراج ). غوررس . نظرعمیق کننده . ژرف بین . به تعمق نگرنده . ژرف نگر.
-
ژرف نگر
لغتنامه دهخدا
ژرف نگر. [ ژَ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) متعمق . باریک بین : مجرب ، ژرف نگر؛ رازدار. (التفهیم ).
-
ژرف یاب
لغتنامه دهخدا
ژرف یاب . [ ژَ ] (نف مرکب ) آنکه اندازه گیرد عمق چیزی را. || متعمق . دقیق .دقیق النظر. باریک بین . با فراست و بصیر : چراغ جهان یوسف ژرف یاب شتابید هم در زمان سوی آب . شمسی (یوسف و زلیخا).چنین داد جبریل فرخ جواب به پیغمبر تازی ژرف یاب . شمسی (یوسف و ز...
-
ژرف یابی
لغتنامه دهخدا
ژرف یابی . [ ژَ ] (حامص مرکب ) اندازه گیری عمق چیزی . || تعمق .
-
ژرف اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarf[']andiš ۱. کسی که به پایان امری میاندیشد.۲. آنکه در امری تعمق و غوررسی میکند.
-
ژرف بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfbin کسی که در امری غوررسی کرده و پایان آن را در نظر میگیرد؛ ژرفنگر؛ باریکبین؛ تیزبین.
-
ژرف بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] žarfbini باریکبینی؛ غوررسی؛ تعمق.
-
ژرف نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfnegar کسی که در امری غوررسی میکند و پایان آن را مینگرد؛ ژرفبین.
-
ژرف یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) žarfyāb ۱. آنکه عمق چیزی را اندازه میگیرد.۲. [مجاز] باریکبین؛ دقیق؛ غوررس.
-
ژرف یابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) žarfyābi اندازهگیری عمق چیزی.
-
بطور ژرف
دیکشنری فارسی به عربی
صوت
-
ژرف اندیشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
فترة التفکير السليم
-
plutonism 2
فعالیت ژرفتودهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فرایند تشکیل ژرفتوده
-
intermediate-focus earthquake
نیمژرفزمینلرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زمینلرزهای با عمق کانونی 70 تا 300 کیلومتر
-
deep sea core
مغزۀ ژرفدریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مغزهای از یافتههای اعماق اقیانوس که در بازسازی آبوهوای دورههای مختلف زمینشناسی به کار میرود