کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاژ درائیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژاژ درائیدن
لغتنامه دهخدا
ژاژ درائیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . ژاژ خائیدن . رجوع به ژاژ خائیدن شود : کسی که ژاژ دراید به درگهی نشودکه چربگویان آنجا شوند کندزبان . فرخی .چرا گر چون من است او همچو من بر صدر ننشیندوگر نی چون بجوید نان و خیره ژاژ بدراید.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
کانی ژاژ
لغتنامه دهخدا
کانی ژاژ. (اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 19هزارگزی جنوب بانه ، و 3 هزارگزی مرز ایران و عراق . دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ژاژ گفتن
لغتنامه دهخدا
ژاژ گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیهوده و هزل گفتن . رجوع به ژاژ خائیدن شود : همه گوینده ٔ فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.سنائی .
-
ژاژ لائیدن
لغتنامه دهخدا
ژاژ لائیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده و یاوه گفتن . ژاژ خائیدن : آن خبیث از شیخ می لائید ژاژکژنگر باشد همیشه عقل کاژ.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
درائیدن
لغتنامه دهخدا
درائیدن . [ دَ دَ ] (مص ) گفتن . (غیاث ). لائیدن . دراییدن : روز کاین از شب بشنید شد آشفته و گفت خامشی کن چه درائی سخن نامحکم . اسدی .شرف مرد به علمست شرف نیست به سال چه درائی سخن یافه همی خیره به خیر. ناصرخسرو.جاهل نرسد به پارسائی بیهوده سخن چرا درا...
-
دراییدن
لغتنامه دهخدا
دراییدن . [ دَ دَ ] (مص ) درائیدن . گفتن . (برهان ). سخن گفتن . حرف زدن . بیان کردن . (از ناظم الاطباء) : منگر سوی آن کسی که زبانش جز خرافات و فریه ندراید. ناصرخسرو.درم داری که از سختی درایدسر و کارش به بدبختی گراید. نظامی .نزاری ، ز پاکیزه کاران درا...