کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چِرت
لهجه و گویش تهرانی
حرف یاوه و مفت. جفنگ، یاوه، ژاژ
-
یاوه
واژگان مترادف و متضاد
اراجیف، بیمعنی، بیهوده، پوچ، ترهات، جفنگ، چرت، چرند، حرفمفت، ژاژ، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، مهمل، هذیان، هرز، یافه
-
ازا
لغتنامه دهخدا
ازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
-
ترهات
واژگان مترادف و متضاد
اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بیاساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوهها
-
ژاژه
لغتنامه دهخدا
ژاژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ژاژ. علف بیمزه . || سخنان هرزه . (برهان ).
-
مزخرف
واژهنامه آزاد
پوچ-چرند-چرند و پرند-ژاژ-سخن بیهوده-لیچار-یاوه
-
جفنگ
لغتنامه دهخدا
جفنگ . [ ج َ ف َ ] (ص ) بیهوده . (ناظم الاطباء). یاوه . یافه . سخن لغو و بیهوده . مهمل . هرزه . ژاژ. لاطائل . خزعبل . کلام بی اساس و هرزه . گفته ٔ باطل . (ناظم الاطباء). رجوع به ژاژ شود.
-
ژاژدرائی
لغتنامه دهخدا
ژاژدرائی . [ دَ ] (حامص مرکب ) ژاژخائی . بیهوده گوئی . رجوع به ژاژخائی شود : شعر تو ژاژ است ، مگر سوی توفضل همه ژاژدرائیستی .ناصرخسرو.
-
عقل کاژ
لغتنامه دهخدا
عقل کاژ. [ ع َ ] (ص مرکب ) کژعقل . که کژبین باشد : آن خبیث از شیخ می لائید ژاژکژنگر باشد همیشه عقل کاژ.مولوی .
-
جفنگیات
لغتنامه دهخدا
جفنگیات . [ ج َ ف َ گی ْ یا ] (اِ) جفنگها. سخنان یاوه و مهمل . رجوع به جفنگ و ژاژ شود.
-
ژاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] žāžidan ژاژ خاییدن؛ هرزهدرایی کردن؛ یاوهسرایی کردن: ◻︎ خواری از او بس بُوَد آن کت کند / رنجه به ژاژیدن بسیار خویش (ناصرخسرو: ۱۷۸).
-
زمترا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zamatrā ریشخند: ◻︎ گر گشاید به عیب دیدۀ کاژ / چه زمترا زند بر این هر ژاژ (سنائی: معین: زمترا).
-
پینو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پینوک› [قدیمی] pinu کشک؛ قروت؛ ترف: ◻︎ شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۹).
-
فاژ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ فاژیدن) ‹فاژه› [قدیمی] fāž ۱. = فاژیدن۲. (اسم) خمیازه؛ دهندره: ◻︎ میکند چون ز بیدماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۵).
-
شفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شغک› [قدیمی] šafak ۱. بیهنر.۲. نادان؛ ابله: ◻︎ پنداشت همی حاسد کاو باز نیاید / بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید (رودکی: ۵۰۰).۳. جلف.