کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاژخا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژاژخا
/žāžxā/
معنی
کسی که سخن بیهوده و بیمعنی بگوید؛ بیهودهگو؛ یاوهسرا: ◻︎ تٲملکنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیهودهگو، هرزهدرا، هرزهلاف، ، یاوهدرا، یاوهسرا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژاژخا
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، هرزهدرا، هرزهلاف، ، یاوهدرا، یاوهسرا
-
ژاژخا
لغتنامه دهخدا
ژاژخا. (اِخ ) ژاژخای . لقب طَیّان شاعر. رجوع به طیّان شود : صبح حَسّان مصطفائی کوتا ثناهای غم زدا آردزانکه مقبول مصطفی نشودآنچه طیان ژاژخا آرد.انوری .
-
ژاژخا
لغتنامه دهخدا
ژاژخا. (نف مرکب ) ژاژخای . بیهوده گوی . بیهده گوی . ول گوی . هرزه درای . هرزه گوی . هرزه سرای . هرزه لای . لک درای . خام درای . کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید. یافه گو. یاوه سرای . یاوه گو. || مِهْذار. هَذر. پرگوی . پرچانه . درازنفس . پُرنفس . مِ...
-
ژاژخا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (ص فا.) بیهوده گوی .
-
ژاژخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ژاژخای› [قدیمی، مجاز] žāžxā کسی که سخن بیهوده و بیمعنی بگوید؛ بیهودهگو؛ یاوهسرا: ◻︎ تٲملکنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴).
-
جستوجو در متن
-
مهملباف
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، هرزهدرا، یاوهسرا، ژاژخا
-
هرزهخا
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، ژاژخا، هرزهدرا
-
یاوهسرا
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، ژاژخا، لیچارباف، مهملباف، یاوهدرا
-
هرزهلاف
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، ژاژخا، لافزن، لافگو، هرزهدرا، هرزهگو
-
ژاژخای
لغتنامه دهخدا
ژاژخای . (اِخ ) لقب طیان شاعر. رجوع به ژاژخا و طیان شود.
-
بیهودهگو
واژگان مترادف و متضاد
پراکندهگو، حراف، ژاژخا، مهذار، محملباف، وراج، هرزهخای، هرزهدرای، هرزهگوی، هرزهلای، یاوهسرا ≠ حقگو
-
ژاژخای
لغتنامه دهخدا
ژاژخای . (نف مرکب ) رجوع به ژاژخا شود : دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید.ناصرخسرو.
-
علک خای
لغتنامه دهخدا
علک خای . [ ع ِ ] (نف مرکب ) آنکه علک خاید. || ژاژخا و هرزه لا. || ماده خر دندان بهم ساینده در دیدن خر نر : ز خرسپوزی من علک خای گردد خرنه کَه ْ خورد نه سبوس و نه جو نه آب و گیا.سوزنی .
-
گوزگند
لغتنامه دهخدا
گوزگند. [ گو /گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان ). سخنان هرزه . (رشیدی ). سخنان هرزه و بد و زشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند : حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می ...