کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژاژ
/žāž/
معنی
۱. (زیستشناسی) گیاهی بیمزه، خاردار، و خودرو شبیه درمنه که در صحراها میروید. شتر آن را از زمین میکند و میجود اما نمیتواند نرم کند و فرو ببرد. جز سوختن مصرفی ندارد.
۲. [مجاز] سخن بیهوده و بیمعنی؛ یاوه.
۳. (زیستشناسی) کنگر.
۴. (زیستشناسی) = کاکوتی
〈 ژاژ خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخنان بیمزه، بیهوده، و بیمعنی گفتن؛ یاوهسرایی کردن: ◻︎ همه دعوی کنی و خایی ژاژ / در همه کارها حقیری و هاژ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۷)، ◻︎ گر ننالم گویند نیست حاجتمند / وگر بنالم گویند ژاژ میخاید (مسعودسعد: ۱۲۳).
〈 ژاژ دراییدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = 〈 ژاژ خاییدن: ◻︎ کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چربگویان آنجا شوند کندزبان (فرخی: ۳۲۷).
〈 ژاژ لاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = 〈 ژاژ خاییدن: ◻︎ آن خبیث از شیخ میلایید ژاژ / کژنگر باشد همیشه عقلکاژ (مولوی: ۳۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه
دیکشنری
thorn
-
جستوجوی دقیق
-
ژاژ
واژگان مترادف و متضاد
بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه
-
ژاژ
لغتنامه دهخدا
ژاژ. (اِ) گیاهی بود که آن را کنگر گویند و تره ٔ دوغ کنند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی باشد که اندر تره ٔ دوغ کنند. (لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی است که تره ٔ دوغ از وی سازند یعنی ریچال . (صحاح الفرس ). از تعریف های فوق خوب پیداست که ژاژ، کاکوتی ...
-
ژاژ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گیاهی است بی مزه ، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد. 2 - کنایه از: سخن بیهوده .
-
ژاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) žāž ۱. (زیستشناسی) گیاهی بیمزه، خاردار، و خودرو شبیه درمنه که در صحراها میروید. شتر آن را از زمین میکند و میجود اما نمیتواند نرم کند و فرو ببرد. جز سوختن مصرفی ندارد.۲. [مجاز] سخن بیهوده و بیمعنی؛ یاوه.۳. (زیستشناسی) کنگر.۴. (زیستشناسی...
-
ژاژ
واژهنامه آزاد
کلام بیهوده
-
ژاژ
واژهنامه آزاد
همان نسخ، همارز واگذاردن و تاراندن و کنارزدن. میتوانیم برابر منسوخ و دربرابر ناسخ هم بگذاریمش. پس ناسخ و منسوخ را دیگر ژاژا و ژاژ گوییم.
-
واژههای مشابه
-
کانی ژاژ
لغتنامه دهخدا
کانی ژاژ. (اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 19هزارگزی جنوب بانه ، و 3 هزارگزی مرز ایران و عراق . دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ژاژ خائیدن
لغتنامه دهخدا
ژاژ خائیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) ژاژخائی کردن . علک خائیدن . برغست خائیدن . بیهوده و لغو گفتن . جفنگ گفتن . حرف مفت زدن . سخنان بی مزه گفتن . هرزه درائیدن . لک درائیدن . یاوه گفتن . یافه سرائی کردن : اندی که امیر ما بازآمد پیروزمرگ از پس دیدنش روا باشد...
-
ژاژ درائیدن
لغتنامه دهخدا
ژاژ درائیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . ژاژ خائیدن . رجوع به ژاژ خائیدن شود : کسی که ژاژ دراید به درگهی نشودکه چربگویان آنجا شوند کندزبان . فرخی .چرا گر چون من است او همچو من بر صدر ننشیندوگر نی چون بجوید نان و خیره ژاژ بدراید.ناصرخسرو.
-
ژاژ گفتن
لغتنامه دهخدا
ژاژ گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیهوده و هزل گفتن . رجوع به ژاژ خائیدن شود : همه گوینده ٔ فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.سنائی .
-
ژاژ لائیدن
لغتنامه دهخدا
ژاژ لائیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده و یاوه گفتن . ژاژ خائیدن : آن خبیث از شیخ می لائید ژاژکژنگر باشد همیشه عقل کاژ.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
ژاژه
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) (اِ.) نک ژاژ.
-
ژاژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] žāže ژاژ؛ سخن یاوه و بیهوده.