کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژاله
/žāle/
معنی
۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ◻︎ ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ◻︎ ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۵).
۲. [قدیمی] تگرگ.
۳. [قدیمی] باران تند با قطرههای درشت: ◻︎ ز بس نیزه و گرز و گوپال و تیغ / تو گفتی همی ژاله بارد ز میغ (فردوسی: ۳/۲۲۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بشک، جلید، شبنم، طل
۲. جاله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژاله
فرهنگ نامها
(تلفظ: žāle) شبنم ، تگرگ ، قطرهی باران ، باران .
-
ژاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بشک، جلید، شبنم، طل ۲. جاله
-
ژاله
لغتنامه دهخدا
ژاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره ٔ باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در او زیاده تأثیر کند او را بفشرد و یخ بندد. (برهان ). ژاله را بتازی برد گویند.(ذخیره ٔ خوارز...
-
ژاله
لغتنامه دهخدا
ژاله . [ ل ِ ] (اِخ ) ژان لوئی نیکلا. مجسمه ساز فرانسوی متولد در پاریس بسال 1802 و متوفی بسال 1866 م .
-
ژاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ سنس . ] (اِ.) 1 - شبنم . 2 - تگرگ . 3 - باران .
-
ژاله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چند قطعه چوب و تخته که به خیک های باد کرده بندند و در آب اندازند و روی آن نشینند و از آب گذر کنند؛ جاله .
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] žāle ۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ◻︎ ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ◻︎ ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۵).۲. [قد...
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاله› [قدیمی] žāle چند تکه چوب و تخته که به خیکهای بادکرده میبستند و در آب میانداختند و برای عبور از آب، روی آن مینشستند: ◻︎ چه آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد / چه آب جویی گر پیل برگرفتی بار (فرخی: ۶۴).
-
ژاله
دیکشنری فارسی به عربی
صقيع , ندي
-
واژههای مشابه
-
ژاله رخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: žāle rox) آنکه دارای چهرهای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
هنگ ژاله
لغتنامه دهخدا
هنگ ژاله . [ هََ گ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزاب شهرستان سنندج . دارای 160 تن سکنه ، آب آن از رودخانه های برده سفید، کوره دره و چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، توتون و گردو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دره ژاله
لغتنامه دهخدا
دره ژاله . [ دَرْ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ازگله (گرمسیر قبادی ) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . واقع در 2هزارگزی جنوب ازگله وکنار راه فرعی ازگله به سرپل ذهاب ، با 100 تن سکنه آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران 5).
-
ژاله و شبنم
فرهنگ گنجواژه
ژاله.