کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چین چین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ring cairn, ring barrow
سنگچین حلقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مرزبندی با سنگ یا خاک، به شکل دایره و دور محوطهای به قطر حداکثر بیست متر
-
عرقچین،عرقچین
لهجه و گویش تهرانی
نوعی کلاه، شبکلاه
-
controlled photomosaic
پارهچین عکسیِ واپایششده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] پارهچینی که از کنار هم چیدن عکسهای واپایششده به دست میآید
-
semi-controlled mosaic
پارهچین نیمهواپایششده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] پارهچین عکسهای هوایی متشکل از عکسهایی که به جای نقاط واپایش زمینی نسبت به یک مرجع مختصات دیگر توجیه شدهاند
-
جستوجو در متن
-
rugosity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رگبار، چروک خوردگی، چین چین، چین و چروک
-
rugosities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تردیدها، چروک خوردگی، چین چین، چین و چروک
-
pleats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنگال، چین و شکن، چین، چین چین کردن، تاه زده
-
چینی
واژهنامه آزاد
چین چین
-
pleating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلیدن، چین چین کردن، تاه زده
-
plication
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتیاد، تاه، چین، چین زنی
-
hazelhen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فندق، باقرقرهای که پرهای چین چین دارد
-
شکن شکن
لغتنامه دهخدا
شکن شکن . [ ش ِ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) مجعد. پیچ پیچ . چین چین . (یادداشت مؤلف ) : ای زلف پرخمت همه چین چین شکن شکن .؟
-
wrinkles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چین و چروک، چروک، چین، چین خوردگی، اژنگ، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن، چروکیدن، چین دادن
-
crimps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرسیاه، چین، جعد موی، مانع، پیچش وانقباض عضلهدرخواب، گول، چروکیدن، اغوا کردن، چین چین و مو جدار کردن
-
منکمش
لغتنامه دهخدا
منکمش . [ م ُ ک َ م ِ ] (ع ص ) شتافته و شتابی کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). شتابنده و شتابی کننده . (آنندراج ). || ترنجیده به نورد. چین خورده . چین چین .پوست بر استخوان ترنجیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).