کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چینی بلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
feeding
زمینهچینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در واجشناسی زایشی، عملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی که در آن عملکرد قاعدۀ الف باعث ایجاد بافت آوایی لازم برای عملکرد قاعدۀ ب میشود
-
Chinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbal
سِنج چینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
-
china clay
خاک چینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] رُس سفیدپختی (white-firing clay) که عمدتاً از کانی کائولینیت تشکیل شده است متـ . کائولن kaolin
-
اسباب چینی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) توطئه .
-
مقدمه چینی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) ذکر مقدمه برای مطلبی یا انجام کاری .
-
آینه ٔ چینی
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ چینی . [ ی ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آینه ای از فولاد جوهردار. آینه از مس و نقره و برنج . (تحفه ). ظاهراً آینه ٔ حلبی نیز همین است . سجنجل . (زمخشری ). آینه که از تل یا تال سازند. (برهان ) : همی بنفشه دمد زیر زلف آن سرهنگ همی ب...
-
آیینه ٔ چینی
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ چینی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آینه ٔ چینی . و آن آیینه ای بوده است که از آهن و فولاد جوهردار می کرده اند. آینه ٔ حلبی . سجنجل . (زمخشری ) : آن را که رسد از مرض لقوه گزندباید که به یاد دارد از من این پندآیینه ٔ چینی به نظر آ...
-
آلوی چینی
لغتنامه دهخدا
آلوی چینی . [ ی ِ چی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن را تولی و تیره تُلی و چاکشو، و برود نیز گویند.
-
جمد چینی
لغتنامه دهخدا
جمد چینی . [ ج َ م َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی باشد سفید که در داروهای چشم بکار برند. (برهان ).
-
دست چینی
لغتنامه دهخدا
دست چینی . [ دَ ] (حامص مرکب ) انتخاب . گزینش . و رجوع به دست چین شود.
-
ریوند چینی
لغتنامه دهخدا
ریوند چینی . [ ری وَ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ریوند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ریوند شود.
-
ریزه چینی
لغتنامه دهخدا
ریزه چینی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت ریزه چین . رجوع به ریزه چین شود.
-
سخن چینی
لغتنامه دهخدا
سخن چینی . [ س ُ خ َ ] (حامص مرکب ) نَمّامی . خبرکشی : سخن چینی از کس نیاموختیم ز عیب کسان دیده بردوختیم .نظامی .
-
شاه چینی
لغتنامه دهخدا
شاه چینی . (اِ مرکب ) عصاره ٔ گیاهی است چینی ، و بعضی گویند حنای آنجا را با سرکه می سرشند وآن را شاه چینی می گویند. طلا کردن آن دردسر را ببرد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی از حنا. (غیاث اللغات ). حنا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به شاه صینی شود.
-
موی چینی
لغتنامه دهخدا
موی چینی . (حامص مرکب ) چیدن موی . موی چیدن . تراشیدن مو : قلندر کی شود منعم به این زینت قرینی هاسروکاری ندارد با ستردن موی چینی ها. سراج المحققین (از آنندراج ).رجوع به موی چین و موی چینه شود.