کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چینه سازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چینه سازی
لغتنامه دهخدا
چینه سازی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) ساختن دیوار گلی . چینه کشی . بنا کردن و برآوردن دیوار از رده های گل . || ترتیب قرار گرفتن سنگهای ته نشستی به صورت چینه ها چنانکه در آبهای راکد مواد سنگینتر سریعتر از مواد دیگر در ته آب نشست میکنند، در آبهای جاری...
-
واژههای مشابه
-
چینة
لغتنامه دهخدا
چینة. [ ن َ ] (اِ) مأخوذ از نام خاص چین ، نارنج . جنة. (دزی ج 1 ص 239).
-
چینَه
لهجه و گویش بختیاری
čina دیوار.
-
icing 2
یخچینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی روچینه حاوی شکر و چربی و سفیدۀ تخممرغ و آب که با کاهش دما میبندد
-
هنگ چینه
لغتنامه دهخدا
هنگ چینه . [ هََ چی ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. دارای 240 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
nibbling
چینهخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مصرف غذا در وعدههای متعدد و مختصر، تا هفده وعده، به جای سه وعدۀ اصلی
-
stratiform 2
چینهسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی ذخایر معدنی لایهای با منشأ آذرین یا رسوبی که بهصورت نوارها یا لایهها یا ورقههای موازی از سنگ یا کانسنگ تشکیل شده است
-
stratigraphy 1
چینهشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مطالعۀ علمی چینههای زمین متـ . چینهنگاری
-
stratabound
چینهکران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی ذخایری که محدود به یک واحد چینهشناختی هستند و رگهها و رگچههای درون آنها الزاماً موازی با لایهبندی آنها نیست
-
چینهنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← چینهشناسی
-
varve
سالچینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] لایههای ریز رسوبی که در هر سال در یک تودۀ آب نهشته میشود
-
چینه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می شود.
-
موی چینه
لغتنامه دهخدا
موی چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . مقراض . قیچی . دوکارد. مقص . موچن . موچنا. موی چین . موچین . موچینه . خارچین . خارچینه . ملقاط. (یادداشت مؤلف ).منتاش . (تفلیسی ). و رجوع به موچینه و موی چین شود.
-
چینه کشیدن
لغتنامه دهخدا
چینه کشیدن . [ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساختن دیوار گلی . بنا کردن دیوار از گل . دیوار برآوردن از رده های گل .