کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چیننده
/činande/
معنی
۱. ویژگی کسی که میوه یا گل از درخت جدا کند.
۲. ویژگی کسی که چیزهایی را با نظموترتیب کنار هم قرار دهد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چیننده
لغتنامه دهخدا
چیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آنکه چیند. که چیدن کار دارد. رجوع به چیدن در همه ٔ معانی شود: جان ، جانی ؛ چننده ٔ میوه . (منتهی الارب ).
-
چیننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) činande ۱. ویژگی کسی که میوه یا گل از درخت جدا کند.۲. ویژگی کسی که چیزهایی را با نظموترتیب کنار هم قرار دهد.
-
جستوجو در متن
-
چینندگی
لغتنامه دهخدا
چینندگی . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی چیننده . عمل چیننده . رجوع به چیننده شود.
-
pickers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمع کننده ها، چیننده
-
picker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمع کننده، چیننده
-
قارظ
لغتنامه دهخدا
قارظ. [ رِ ] (ع ص ) چیننده ٔ برگ سلم . (منتهی الارب ). چیننده ٔ برگ درخت سلم . (ناظم الاطباء).
-
مقتطف
لغتنامه دهخدا
مقتطف . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) چیننده . چیننده ٔ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
-
صفاف
واژهنامه آزاد
به صف کننده - چیننده کالا در انبار یا فروشگاه
-
گوهرچین
لغتنامه دهخدا
گوهرچین . [ گ َ / گُو هََ ] (نف مرکب ) چیننده ٔ گوهر. بردارنده ٔگوهر از راه یا از روی زمین . برگزیننده ٔ گوهر. || کنایه از چیننده ٔ کلمات نغز و فصیح باشد.
-
چین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در بعض ترکیبات به معنی «چیننده » آید: خوشه چین ، گلچین .
-
متکرب
لغتنامه دهخدا
متکرب . [ م ُ ت َ ک َرْ رِ ] (ع ص ) کرابه چیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چیننده ٔ خرمای کرابه . (ناظم الاطباء). رجوع به تکرب شود.
-
گلچین
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol čin) آنکه گل میچیند ، گل چیننده ؛ (به مجاز) آن که از بین یک مجموعه بهترین را انتخاب میکند؛ (به مجاز) ویژگی آن که از بین یک مجموعه به عنوان بهترین انتخاب شده باشد ، برگزیده ، منتخب .
-
هابدة
لغتنامه دهخدا
هابدة. [ ب ِ دَ ] (ع ص ) زن حنظل چیننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هَوابِد.
-
جناة
لغتنامه دهخدا
جناة. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جانی ، بمعنی گناهکار و چیننده ٔ میوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).