کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیرگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تسلط
فرهنگ واژههای سره
چیرگی، چیره دستی، چیره شدن
-
عرضه
فرهنگ واژههای سره
چیرگی، شایستگی، نمایش، جربزه
-
سیطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَیطرَة] seytare چیرگی؛ غلبه؛ تسلط.
-
سیطره
واژگان مترادف و متضاد
استیلا، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه
-
مهارت
فرهنگ واژههای سره
ورزه، چیرگی، زبردستی، چیره دست
-
استعلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استعلاء] [قدیمی] 'este'lā ۱. برتری.۲. غلبه؛ چیرگی.
-
gerontocracy
پیرسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] حاکمیت و چیرگی سالمندان در هر تشکیلات یا سازمان
-
مکاثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکاثَرة] [قدیمی] mokāserat ۱. در بسیاری مال به هم فخر کردن.۲. چیرگی کردن.
-
استیلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استیلاء] 'estilā مستولی شدن؛ دست یافتن؛ چیره شدن؛ پیروز شدن؛ چیرگی.
-
proficiencies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفایت، مهارت، تخصص، کارایی، چیرگی، زبر دستی
-
boldnesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جسارت، خیرگی، چیرگی، خیره سری، سر زندگی
-
دست چمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastčamak ۱. چیرگی؛ پیروزی.۲. تردستی؛ زبردستی؛ چابکی.
-
سلطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سلطَة] solte ۱. قدرت؛ توانایی؛ چیرگی.۲. فرمانروایی.
-
break
نوشاخه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] شاخهای که پس از قطع چیرگی انتهایی گیاه در نزدیکی محل برش به وجود میآید
-
ظفر
واژگان مترادف و متضاد
پیروزی، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه، فتح، نجاح، نصرت ≠ شکست