کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چیره
/čire/
معنی
۱. غالب؛ مسلط؛ مستولی.
۲. ماهر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور
دیکشنری
dominant, predominant, preponderant, prevailing, regnant, triumphant, victor
-
جستوجوی دقیق
-
چیره
فرهنگ نامها
(تلفظ: čire) غالب ، پیروز ، مسلط ، دارای مهارت ، ماهر .
-
چیره
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور
-
dominant 1
چیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] ویژگی بخشی از یک ترکیببندی که بیش از هر عنصر دیگری بر بیننده تأثیر میگذارد
-
چیره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص .) نک چیر.
-
چیره
لغتنامه دهخدا
چیره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان رضائیه . در 19هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و هزارگزی باختری ارابه رو سرو به نازلو واقع است . 257 تن سکنه دارد. از رود سرو آبیاری میشود. محصولش غلات و توتون است . اهالی به کشاورزی و گله دار...
-
چیره
لغتنامه دهخدا
چیره . [رَ / رِ ] (هندی ، اِ) دستاری که بر سر پیچند. (برهان ). به معنی دستار هندی است ولی متأخرین به معنی بستن و پیچیدن بکار برده اند. (از آنندراج ). در هندی دستار است . (از فرهنگ نظام ). در اردو جیره (نواری که دور دستار بندند). (حواشی برهان چ معین ...
-
چیره
لغتنامه دهخدا
چیره .[ رَ / رِ ] (ص ) چیر. مستولی . مسلط. (از برهان ). غالب . (غیاث اللغات ). پیروز. مظفر. فیروز. (از ناظم الاطباء). قاهر. این کلمه با افعال بودن و آمدن و شدن وکردن و غیره صرف شود. (یادداشت مؤلف ) : دل من پرآزار از آن بدسگال نبد دست من چیره بربدهما...
-
چیره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چیر› čire ۱. غالب؛ مسلط؛ مستولی.۲. ماهر.
-
چیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] [قدیمی] čire دستار؛ دستاری که بر سر بپیچند.
-
واژههای مشابه
-
dominant crop
گیاه چیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که اگر در زمین کاشته شود، رشدونمو سایر گیاهان را کاهش دهد یا متوقف کند و خود، گیاه اصلی مزرعه شود
-
چیره شدن
واژگان مترادف و متضاد
فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن
-
mud-support
گِلچیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بافت سنگهای رسوبی که در خمیرۀ ریزدانۀ آن قطعات بزرگتر یا آوارها از یکدیگر کاملاً جدا هستند متـ . خمیرهچیره matrix-support
-
virtuosity
چیرهدستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مهارت فنی خارقالعاده در اجرای موسیقی
-
dominant 2
درخت چیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درختی که تاج آن بالاتر از سطح کلی تاجپوشش اصلی تودۀ همسال یا بالاتر از تاج درختان همسایه در تودۀ ناهمسال است و بالای آن کاملاً و جوانب تا حدودی در معرض نور قرار دارد